از وقتی که من میخواستم زودتر به دنیا بیام مامان جون از اصفهان اومده پیش مامانی گرچه بابایی علی و خاله زری همش تلفن میزنند و بهونه میارند که مامان جون بر گرده اما مامان جون گفته تا آشیدا به دنیا نیاد و بغلش نکنه وبوسش نکنه نمیاد آخه مامان جون باید زودتری برگرده چون با باباجون علی میخواند برند مکه خونه خدا مامان جون به من جفته اونجا برا منم دعا میکنه بابایی علی هم جفته کلاس هاش رو میره تا بعد به مامان جون هم بگه مامانی که این خفته رفت دکتر گفت 12 مهر منو از دل مامانی بیرون میاره البته مامانی باید دهم باز دوباره بره دکتل تا تصمیم نخایی گرفته بشه مامان جونم ام از فرصت استفاده کرده داره برام یه ژاکت خوکشل زرشکی گرمز نازنازی میبافه که برای زمستون ...