آرشیدا عشق مامانی و باباهی آرشیدا عشق مامانی و باباهی ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

☺☻آرشیدا خورشید آریایی☺☻

تولد خورشید آریایی (عکس)

1390/8/8 13:53
نویسنده : مامان آرشیدا
3,903 بازدید
اشتراک گذاری

لحظه ای که با فیشته ها خدافظی کدم و...

وقتی مامانی رو بردند اتاق عمل چون که صبحونه خوده بود بی هوشی موضعی گرفت دو تا آمپول زدند کمل مامانی که خلی ددش گرفت بعد شچمش رو خانم دکتل پاره کرد و منو در آورد وای چه لحظه ای بود چشم هام رو که باز کدم یه عالمه نور بود یکی هم محچم زد تو کمل ام منم بلند گریه کدم خانم دکتر بلندم کرد یدفعه مامانی رو دیدم داره گریه میکنه از خوشحالی بود خودم فهمیدم مامانی گفت وای چقدر نازه

 niniweblog.com

من وگتی به دنیا اومدم 3580 گرم وزنم بود 52 سانت قدم بود و دور سرم 37 سانت بود و ساعت 10:55  دقیقه صبح روز دوشنبه 11 مهر  به دنیا اومدم. اینم عسکمه

 

منو فقط یه کوچولو نشون مامانی دادند مامان امونش نبود که منو دوباره ببینه وقتی بردنش اتاق ریکاوری سریع پاهاش رو تکون داد تا بردنش توی بخش مامان هم خی میگفت حالم خوبه پس بیاریدش دیگه وقتی خانم پرستاره منو آورد بده به مامانی از دور که دید گفت این بچه منه واقعا یا عروسکه مامان باولش نمیشد که من دخملش ام

 

وختی بابایی 

niniweblog.com

 و مامان جون اومدند داخل بابایی اصلا اولش منو انگار ندید اول مامانی رو بوس کرد

 niniweblog.com

بعد مامانی گفت اینم دخمل نازمون که اینقد منتظرش بودیم بابایی منو که دید گفت وای چه دخمل نازی یعنی این کوچولو مال ماست

 niniweblog.com

منم خمون موقع چشم هام تا آخل باز کدم و با ناز به بابایی سلام کدم دیجه دل بابایی آب شد

 niniweblog.com

بابا به خانم پرستاره گفت نمیشه الان ببریمشون خونه؟؟؟!!!خانم پرستار هم گفت نه آقا چقدر عجله دارید باید تا فردا پیش ما باشند اما بابا دلش نمیخواست بره منو یه عالمه بوس کد و به مامان گفت مواظب دخملی ام باش ها مامان هم گفت چشم. بابا که رفت مامان به خمه پیام داد که آشیدا کوچولوی ما به دنیا اومد همه هم خی زنگ زدند و تبریک گفتند.

اون شب انگاری بیمارستان فقط برلا من بود هیچ کس دیجه توی اون بخش از بیمارستان نبود به خاطر همین خانم پرستارا خی میومدند بالا سر من و مامانی و خی نظر میدادند مادر بزرگ هم بهشون شیرینی میداد. تا فردا شد و بابایی اومد دنبالون و ما رو آورد خونه اینم عسکیه که وختی میخواستیم بیایم خونه مامان جون ازمون گرفت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

الينا گلينا
8 آبان 90 14:34
نازي نازي ناز ان شا ا... زير سايه و ناز مامان و بابا باشي .
گلناز
13 آبان 90 16:45
خدا دخمل نازتو واست نگه داره خیلی اسم زیبایی روش گذاشتی