آرشیدا عشق مامانی و باباهی آرشیدا عشق مامانی و باباهی ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

☺☻آرشیدا خورشید آریایی☺☻

بهشت یعنی اینجا

  یک روز جمعه دیگه با یه هوای دلپذیر و پاک پاک پاک و آسمون آبی جمعه 91.12.18 شهیون دزفول   دختر گل دوست من امیدوارم همیشه لبخند عشقمون رو روی لب های غنچه ایی تو ببینم     یک روز جمعه دیگه با یه هوای دلپذیر و پاک پاک پاک و آسمون آبی جمعه 91.12.18 شهیون دزفول دختر گل دوست من امیدوارم همیشه لبخند عشقمون رو روی لب های غنچه ایی تو ببینم   ...
16 فروردين 1392

16 تا 17 ماهگی بهترین دختر دنیــــــــــــــــــا

دلبر کوچولو ، توی این ماه دو تا کار رو با هم شروع کردیم و امیدوارم به نتایج خوبی برسیم . یکی آموزش دشویی و دیگری آموزش زبان انگلیسی. و کار خوب دیگه ایی که مامی بهت عادتش داده زود خوابیدنه ، ساعت ٩ زنگ خوابته و الان اینقدر راحت ساعت ٩ شب میخوابی که این موفقیت بزرگ رو به خودم بارها تبریک میگم . دلبر کوچولو ، توی این ماه دو تا کار رو با هم شروع کردیم و امیدوارم به نتایج خوبی برسیم . یکی آموزش دشویی و دیگری آموزش زبان انگلیسی. و کار خوب دیگه ایی که مامی بهت عادتش داده زود خوابیدنه ، ساعت ٩ زنگ خوابته و الان اینقدر راحت ساعت ٩ شب میخوابی که این موفقیت بزرگ رو به خودم بارها تبریک میگم . آموزش زبان دوم با آرشیدا ٩١.١١.٩ ما...
16 فروردين 1392

15 تا 16 ماهگی با یک فرشته

کوچولوی مامان ١٦ ماهگی شیرینت مبارک چند تا از عکس های دخملی توی این ماه   عشق این دو تا عکستم تازه از حمام اومدی و یکم چشم هات قرمز شده اما دقیقا مثل بچه خرگوش شدی   اینجا هم توی باشگاه داری همراه بقیه ورزش میکنی عاشق این ادا در آوردن و ورزش کردنتم که پا به پای من با توپ و چوب و وزنه پیش میری  اینجا هم چند تا از بچه های باشگاه داشتند نگاهت میکردند خجالت کشیدی و وقتی شب بابا میاد خونه و صدای موسیقی میشنوی سریع و تند تنددشونه هات رو بالا میندازی و با آروم تو دلت میگی ا دو ته تا ( یک دو سه چهار) ای بلای من ،توی باشگاه  بچه ها کلی بهت میخندند وقی میبینند اینقدر تند و سریع ورزش میکنی اینه عکس های دوربینم...
15 بهمن 1391

نرگس زارهای بهبهان قسمتی از بهشت

یه روز جمعه خوب عطر گل های نرگس تا شعاع چند کیلومتری فضا رو پر کرده بود .     نرگس های شهــــــلا   نرگس های پـــــــر پر (ضمه پ اول و فتحه پ دوم) نرگس های شهلا مهین خوشگل ام پسر آقای صاحب باغ آرشیدا و گل نرگس های دست چین شده   آرشیدا و بابا در مزرعه ذرت کنار سد آریوبرزن سد آریو برزن بهبهان آرشیدا و آب بازی آرشیدا و دوست خوبش یکتا نی نی دوستمون آرشیدا که کلی با توتو اردکه و توتو مرغ ها بازی کرد کارگر باغ در حال جمع آوری نرگس های چیده شده &...
14 بهمن 1391

14 تا 15 ماهگی فرشته نازم

فرشته خوشگل خونه قشنگ ما اونقدر پر شور و حرارته که من و باباهی هر روز بیشتر از وجودش به خودمون میبالیم . آرشیدا کوچولو توی این ماه خیلی بامزه تر و جیگرتر از قبل شده .   تق تق تق ببخشید خداجون میشه زمان رو همین جا متوقف کنید!!! ٩١.١٠.٨ یه روز جمعه کنار مزارع گندم توی یک غروب زیبا     فرشته خوشگل خونه قشنگ ما اونقدر پر شور و حرارته که من و باباهی هر روز بیشتر از وجودش به خودمون میبالیم . آرشیدا کوچولو توی این ماه خیلی بامزه تر و جیگرتر از قبل شده . موقع عکس گرفتن کامل متوجه میشه و جلوی دوربین قیافه میگیره.  کلا دیگه به من هیچ اجازه ای نمیده بهش غذا بدم و کنار من و بابا میشینه و توی...
11 دی 1391

پنجره اتاق آرشیدا رو به یه جای باحال باز میشه حدس بزنید کجا ؟؟؟

  پنجره اتاق آرشیدا رو به یه مهد کودک با یه عالمه بچه باز میشه   از اونجایی که آرشیدا با بچه ها خیلی کم در ارتباطه این باعث شده این دختری به مامان یکم وابسته بشه پس قرار شد از شنبه 91.9.11 به مهد بره اما مامانی آرشیدا رو بازم تنها نگذاشته و شده کمک مربی مهد و از اونجا که بچه های مهد تا دو سالگی آموزشی نمیبنند و مامان روی آموزش آرشیدا فوق العاده حساس بود پس آرشیدا به همراه مامان به کلاس دو تا چهارساله ها میره  آرشیدا با بچه ها شعر ، موسیقی ، نقاشی، و بازی های جدیدی که مامان پیشنهاد میده رو انجام میدهند. حالا شد آرشیدای اجتماعی آرشیدا عاشقتم و بخاطر تو عسل ام هر کاری میکنم که بهترین آموزش ها رو ببینی   ...
25 آذر 1391

اندر احوالات آرشیدا بین13 تا 14 ماهگی

فرشته ناز من خوشگل تر از همیشه ، با محبت تر از قبل ، و تو دل برو تر از هر موقع دیگه شده آرشیدا عشق و محبت رو تو خونه ما بیشتر کرده و با مهربونی غیر قابل وصفش خوشبختی ما رو چند برابر کرده   آرشیدا و لباس های خوشمل پاییزی با پاپوش های خرگوشی     91.9.8 یعنی من عاشق اون پاهای تپل کوچولوتم با اون خرگوش هات مادری این روزها هم بازی جدید ما مادر و دخمل شده صدا خرگوش در آوردن و به جای پاپوش های آرشیدا حرف زدن  آرشیدای طلای من چون این ماه یکم کسالت داشت زیاد نتونستم باهاش کار کنم دایره لغاتش فقط چند تا کلمه هست که خودش بتونه بگه اما بیشتر کلمات عامیانه ی یک هجایی رو مثل دست ، پا ، چشم ، ...
20 آذر 1391

خداحافظ خونه قشنگ من

خداحافظ مجتمع ارغوان 5 شنبه اسباب کشی داشتیم و امروز یکشنبه دوباره برای تمیز کردن و آوردن چند تکه آخر اثاثیه و خداحافظی به خونه قبلی رفتیم و من تموم خاطرات بارداری و زایمانم و ... و... و...       امروز خاطرات این دو سال سریع ، همه روزهای خوشش برام زنده شد روزی که خبر صدا قلب و تولد دوباره ی زندگی ام، آرشیدای نازم رو به شاهین دادم . اون تکون ها و شیطونی ها که توی دلم بود و یادم افتاد به روز زایمانم یه روز جلوتر از موقع موعد عمل ، با وجود عمل سرکلاژ که طبیعی اومدن آرشیدا غیر ممکن بود و درد زایمان وحشتناکی که سراغم اومده بود و همون لحظه برق رفته بود و من مجبور شدم چهار طبقه رو با پله های تاریک وحشت...
7 آذر 1391