اولین مسافرت آرشیدا به اصفهان (عکس)
این اولین باری بود که به اصفهان (نصف جهان) شهر بابایی و مامانی میرفتم...
روز یکشنبه یه روز قبل از تاسوعا بابایی از شرکت با مامانی تماس گرفت و به مامان گفت آماده باشید که فردا صبح زود راه می افتیم که بریم اصفهان. وای مامانی چگد خوشحال شد چون این چند وقتی چه من تو دلش بودم تا خالا نتونسته بودند برند اصفهان چون مامانی به خاطل من استراحت مطلق بود حالا بعد یه سال همه رو میدیدند تازه مامان جونم ام هم تاسوعا نذری شله زرد داشت و همه اونجا بودند.
وای جای شما خلی خالی بود وقتی رسیدیم خونه مامان جون همه اینگد منو بوشیدند و لپ هام جرفتند کشیدند منم اول یه کمی گریه کدم چون مامانم رو میخواستم بعد براشون کلی خندیدم .وای خاله مریم خاله زهرا دایی رضا و... که منو برا اولین بار دیدند کلی بوسم کدند شب هم رفتیم خونه مامان بابایی بی خبر وای عمه زری که در رو باز کرد دید ماییم یه جیغ محکمی کشید از خوشحالی که مامان جون و عمو مسعود از جا پریدند بالا و حالا ببوس کی ببوس. این چند روز خلی خوش گذشت . ادامه دارد...
این هم عکس های کنار زاینده رود
آرشیدا کوچولو با مامان و بابایی