15 تا 16 ماهگی با یک فرشته
کوچولوی مامان ١٦ ماهگی شیرینت مبارک
چند تا از عکس های دخملی توی این ماه
عشق این دو تا عکستم تازه از حمام اومدی و یکم چشم هات قرمز شده اما دقیقا مثل بچه خرگوش شدی
اینجا هم توی باشگاه داری همراه بقیه ورزش میکنی
عاشق این ادا در آوردن و ورزش کردنتم که پا به پای من با توپ و چوب و وزنه پیش میری اینجا هم چند تا از بچه های باشگاه داشتند نگاهت میکردند خجالت کشیدی و وقتی شب بابا میاد خونه و صدای موسیقی میشنوی سریع و تند تنددشونه هات رو بالا میندازی و با آروم تو دلت میگی ا دو ته تا ( یک دو سه چهار) ای بلای من ،توی باشگاه بچه ها کلی بهت میخندند وقی میبینند اینقدر تند و سریع ورزش میکنی
اینه عکس های دوربینم
اینجا هم رفتیم رستوران ، قرار بود شما سوپ بخوری و ما کباب امــــــــــا مامانی سوپ رو خورد و شما کباب رو اونم با چه شور و حالی . جوجه شور با سماق ،بس که سماق پاشیدی روی غذات
موسیقیدان کوچولوی خونه ما
91.11.2
جانوران خونه ما از کوچیک و بزرگ همه جمع شدند پای کنسرت استاد گرام اما بعد از چند دقیقه این تارهای زلفون که .... برا بالا بردن اعتماد به نفس آرشیدا همه موجودات کلی بوسش کردند و تشویق و این مامان بیچاره که در یه آن میکی شده خرگوش شده ، قورباغه شده و جای همه حرف زده
چی میری از اتاقت میاری وروجک؟
91.11.3
مامان برات بعضی اسباب بازی هات رو گذاشتم یه جایی توی اتاقت که دم دست تر باشه هر موقع میگم آرشیدا برو یه اسباب بازی بیار با هم بازی کنیم میری سراغ جورچین حیواناتت بعد سعی میکنی یکی یکی همه رو امتحان کنی منم کلی صداهای مختلف در میارم تا با صداهاشون آشنا بشی اما صدای بعضی ها سخته مثلا ماره میگه قیص قیص یا اژدها و یا موش ، خرگوش و یا خوک چی میگند رو نمیدونم اما شما دایم اون شکل رو میچسبونی جلوی دهنم تا من صداشو در بیارم اما صدا بیشترشون رو ویچ ویچ در میارم .
آرشیدا عاشقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتم
دختر گیسو کمند مامانش
91.11.3
بابا رفت آرایشگاه و تورو هم بردیم یکم روی کاکل ات رو کوتاه کرد تا یکم مرتب بشه
دایم هم میری و کلیپس های من رو برمیداری و میگذاری رو موهای ابریشمی طلاییت ، طلای من
عاشق این ناز و اداتم ، وقتی سرت به جایی میخوره یا پات یا کاری که میکنی دردت میاد سریع لب هاتو غنچه میکنی و دستت رو میگذاری رو دماغت و میگی اوف و سریع با بوش بوش کردن من میپری بغلم . اینجا هم اومدی موهاتو شونه کنی برش خورد رو سرت
یه روز جمعه و پارک
91.11.5
صبح جمعه رفتیم پارک من و باباهی یکم ورزش کنیم و شما بازی و سر بساط عمو دست فروشه نشستی و کلی با اسباب بازی هاش حال کردی بابا هم برات یه توپ خرید و یک انگری برد ک خیلی ازش خوشت میاد
عشق من امروز 91.10.29 دو تا کلمه جدید یاد گرفت
تردو: گردو داو: گاو (از عکس های روی پوشکش که الان اسم بیشترشون رو میگه)
عمه زری و مامان جون چهارشنبه (91.10.20) از اصفهان اومدند خونمون آرشیدا توی این چند روز کلی خودنمایی کرد و کلمات جدیدی رو به زبون آورد . ع مه = عمه _ م آه = مسواک _ ماما نو =مامان جون و ... . وروجک اینقدر توی این چند روز رقصید و بازی و شادی کرد که عمه دیگه دلش نمی اومد تنهاش بذاره و بره
جمعه 91.10.22 رفتیم شوشتر و دزفول اما هوا خیلی سرد بود و زیاد عکس نگرفتیم. عمه و مامان جون برا آرشیدا کلی لباس سوغاتی آوردند .
آسیاب سنگی های شوشتر
دزفول
آرشیدا که داره برا عمه دلبری میکنه
خب حالا بگم از فرشته ناز کوچولوم
-صبح های فرد با مامانی میاد کلاس پیلاتس و فقط روز اول یکم بی طاقتی کرد اما الان فوق العاده شده و دایم توسط مامان ها و خانم مربی لپ کشانی میشه و بعد از 6 جلسه مامان دیگه کنار آرشیدا بازی نمیکنه و با بقیه داخل زمینه تازه بعضی روزها هم میاد داخل زمین و راه میره
- مروارید های آرشیدا که تا حالا 3 تا بود یکدفعه کلی شون با هم جونه زده 4،5 دندون جدید
اینها تا الان دیده شده تا بعد باز جستجو کنیم .
افتـــــــــــــاد نه رفت !!!!!!!
چند شب پیش رفتیم یه دور بزنیم خیابون و یکم خرید کنیم ، از جلوی ماشین یه کاغذ برداشتی که در حین نگاه کردن از دستت افتاد و سریع گفتی بف (رفت) دنبالش بهت گفتم مامان جون رفت نه افتــــــــاد و مثل مرغ مینا این صدا رو در آوردی ا تا !!!!(افتاد) و کلی تعجب کرده بودی و این کارت باعث شد کلی مورد فشار من قراربگیری و 1000 تا بوس ناقابل که خودت هنگ کردی چـــــلا این مامان این طور میکنه
هو هو چی چی... قطاره
91.10.13
آرشیدا یه قطار چوبی داره که تمام اجزاءش از هم جدا میشه و خانم طلا باید سرهمشون کنه
یکم دقت و مهارت روی دست ها داره ، که خوشبختانه جوجو عاشق این کاره قطعه های بزرگتر رو راحت جا میندازه اما برا ریزترها باید کمکش کنم
نفسمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
کارگاه مادر و دخمل
91.10.15
امروز مامان برات آبرنگ آورد اما زیاد استقبال نکردی ، چون اولین بارت بود با آبرنگ نقاشی کشیدیم
اشکال نداره کم کم یاد میگیری اما بعدش کلی کاغذ پاره کردم و ریختم روی سرت تو هم کلی برام رقصیدی هدف همین بود شاد دیدن تو دلبندم
عـــــــاشقــــــــــــــــــــانه عاشقتم عشــــــــــــقـم
مامان این شیه ؟؟؟
91.10.17
این اولین مسواک توئه عزیزم البته قبلا مسواک ژله ای داشتی اما وقتی کباب میخوری تکه های کوچولوی گوشت بین دو تا دندون پایینت گیر میکنند که حالا خودت یاد گرفتی سریع بعد از خوردن مسواک بزنی
صبح ها هم که مامان مسواک میزنه خیلی کنجکاو نگاهش میکنی اما از الان میتونی شما خانم کوچولو هم مسواک بزنی البته فعلا بدون خمیر دندون
یعنی تو اینقدر خوب بودی ؟؟؟!!!!!!!!!!
91.10.18
دوشنبه صبح ثبت نام داشتم گذاشتمت پیش پرستارت که قبلا چند بار برده بودم و از نزدیک دیده بودیش و لحظه لحظه تماس میگرفتم و حالت رو میپرسیدم و از اون طرف بابا تماس میگرفت تا در جریان حال شما خانم کوچولو باشه. به پرستارت که خانم مسن و فوق العاده ایه قراره بگی مامان جون . از قبل بهش گفته بودم شاید اولین باره که قراره تنهات بگذارم و شاید بی تابی کنی ، شیشه نمی گیره ، شیرخشک نمیخوره ، پستونک گول زنی که اصلا خلاصه صبح که رفتم اون یه نی نی هم اومده بود و تو حالا یه دوست کوشولو هم داشتی وقتی دادمت بغل خانم پرستار که خیلی ساکت و مودب به نظر میرسیدی سریع بردت داخل و منم سریع رفتم که زودتر برگردم .
حالا ما دائم زنگ بزن و مامان جونت تعریف، حالا تخم مرغش رو خودش خورد ( من : آره عادت داره خودش باید غذاشو بخوره )
تماس بعدی:شیرش رو با نی دادم خورد ،
تماس بعدی :آب پرتقالش رو هم خورد .
تماس بعدی: حالا پا شده آهنگ گذاشتم داره نای نای میکنه.
تماس بعدی: من گریه نکرد ؟؟ مامان جون : اصلا من : لطفا پ پووشک مامان جون : پی پی کرد شسته شد
تماس بعدی : من بی قراری نمیکنه مامان جون : اصلا، داره خیار میخوره
تماس بعدی : بابا : آرشیدا چطوره من : والا .... بابا : فکر کنم بری دنبالش دلش نخواد برگرده خونه
تماس بعدی: من : تا نیم ساعت دیگه میام دنبالش مامان جون : عجله نکن دخترم میخوام بهش نهار بدم
وااااای خدا عمرتون بده
ثبت نام با موفقیت به اتمام رسید و امـــــــــــــــــــا کلاس ها به احتمال زیاد از مهر ماه شروع میشه پس حالا حالاها در خدمت شاهزاده خانم هستیم
وفتی برگشتم داشتی خودت نهارت رو میخوردی که مامان جون گفت از دست من نخورد و من در پی اون سری تکون دادم و تایید که چشمم به چشم های نازت و با یه حالت ناز کوشولو لب هات آویزون و فکر کنم تازه متوجه شده بودی که صبح تا حالا مامان نداشتی سریع اومدی بغلم
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چقدر دلم برا بوت ، برا تن گرمت ، برا چشم های براق ات ، برا نگاه شیطونت تنگ شده بود