عید اومده ، بهار اومده
عید اومده ، بهار اومده سال نو ، بهار نو و آن گاه که شکوفه های بهاری سر از دامان پر مهر طبیعت بلند کرده و آمدن بهار و شادی دوباره را نوید میدهد و نسیم فرح بخش بوی مشک و عنبر را به مشامم میرساند و خنده و شادی تو هر لحظه مرا به زندگی و فردای بهتر به امید تو عشق یگانه من پیوند میدهد دخترم ای صفا و صمیمیت خالصانه ی عشق سر تا پای وجودت را از اعماق وجودم بوسه باران و همواره تو را میپرستم عید اومده ، بهار اومده آرشیدا صبح روز عید رو اینگونه آغاز کرد جوجو در حال خوردن شکلات صبحانه خونه مادرجونی و بعد هم به حیاط پر از گل و پروانه رفت و به کمک باباهی و پدر...
نویسنده :
مامان آرشیدا
12:03
آرشیدا دیگه شیر مامان نمیخوره
٩٢.١.٩ 1 سال و 5 ماه و 2٨ روز شبی که رسما آرشیدا از شیر گرفته شد مامان عاشق خنده گوشه لب کوچولوی شیرینت موقع شیرخوردنته ٩٢.١.٩ 1 سال و 5 ماه و 2٨ روز شبی که رسما آرشیدا از شیر گرفته شد مامان که توی یک ماه کم و بیش زمینه رو فراهم کرده بود حالا دیگه مجبوره این وابستگی رو کات کنه دل خودم بیشتر پر درده ، نه ماه که به جونم بسته بودی و یک سال و شش ماه هر لحظه و هر ثانیه ، من با تو و تو با من بهانه ها و دل تنگی لب تشنه تو که با شیره ی وجودم سیراب میشد و وجود من رو سرتا پا غرق احساس مادرانه میکرد رو چطور میتونم قطع کنم مجبورم منو ب...
نویسنده :
مامان آرشیدا
16:41
17 تا 18 ماهگی عسل ام
فرشته کوشولوی من ورودت به 18 ماهگی مبارک باشه میریم به استقبال بهار ، به استقبال عید ، به استقبال شکوفه ها و امسال رو با تو که گل رو میشناسی و میبوئی ، ماهی قرمز رو میبینی و ذوق میکنی و صدای خندهات قلبم رو نوازش میده ، سیب قرمز رو گاز میگیری و از مزه خوشمزه اش بــــــه بــــــــــــــــه میکنی ای همه هســـــــــــــــــــــــــتی من عاشقانه سرتا پایت را میپرستم فرشته کوشولوی من ورودت به 18 ماهگی مبارک باشه میریم به استقبال بهار ، به استقبال عید ، به استقبال شکوفه ها و امسال رو با تو که گل رو میشناسی و میبوئی ، ماهی قرمز رو میبینی و ذوق میکنی و صدای خندهات قلبم رو نوازش می...
نویسنده :
مامان آرشیدا
16:46
مسافرت _چهار شنبه سوری 1391
٩١.١٢.٢٥ راهی اصفهان شدیم ٩١.١٢.٢٥ راهی اصفهان شدیم هوای خنک و تمیز جاده خستگی رو از تن ها به در و لحظه ها و ثانیه های ٦ ماه دوری رو نزدیک تر و نزدیک تر میکرد ٦ ماه و این بیشترین زمانی بود که از شهر آبا و اجدادی دور بودیم دختر گل ام بیشتر مسیر رو توی صندلی خودش عقب خواب بود برای ظهر که رسیدیم خونه مامان مامانی کلی بوس و لپ کشانی و تغییر قیافه آرشیدا به خاطر مرتب کردن موهاش و ... جالب تر اینکه این چند روز بیشترش بین مسیر خونه پدرجون ها بودیم ... یه شب اینجا ، یه شب اونجا . حالا نمیدونیم این به خاطر دل تنگی برای ما بود یا به خاطر آرشیدا شب ٩١.١٢.٢٨ اولین سالگرد عقد خاله...
نویسنده :
مامان آرشیدا
14:48
بهشت یعنی اینجا
یک روز جمعه دیگه با یه هوای دلپذیر و پاک پاک پاک و آسمون آبی جمعه 91.12.18 شهیون دزفول دختر گل دوست من امیدوارم همیشه لبخند عشقمون رو روی لب های غنچه ایی تو ببینم یک روز جمعه دیگه با یه هوای دلپذیر و پاک پاک پاک و آسمون آبی جمعه 91.12.18 شهیون دزفول دختر گل دوست من امیدوارم همیشه لبخند عشقمون رو روی لب های غنچه ایی تو ببینم ...
نویسنده :
مامان آرشیدا
14:45
16 تا 17 ماهگی بهترین دختر دنیــــــــــــــــــا
دلبر کوچولو ، توی این ماه دو تا کار رو با هم شروع کردیم و امیدوارم به نتایج خوبی برسیم . یکی آموزش دشویی و دیگری آموزش زبان انگلیسی. و کار خوب دیگه ایی که مامی بهت عادتش داده زود خوابیدنه ، ساعت ٩ زنگ خوابته و الان اینقدر راحت ساعت ٩ شب میخوابی که این موفقیت بزرگ رو به خودم بارها تبریک میگم . دلبر کوچولو ، توی این ماه دو تا کار رو با هم شروع کردیم و امیدوارم به نتایج خوبی برسیم . یکی آموزش دشویی و دیگری آموزش زبان انگلیسی. و کار خوب دیگه ایی که مامی بهت عادتش داده زود خوابیدنه ، ساعت ٩ زنگ خوابته و الان اینقدر راحت ساعت ٩ شب میخوابی که این موفقیت بزرگ رو به خودم بارها تبریک میگم . آموزش زبان دوم با آرشیدا ٩١.١١.٩ ما...
نویسنده :
مامان آرشیدا
14:41