صحبتهای یه مامان و بابای دلسوز با دخملشون که میخواد زود به دنیا بیاد
از اونجا که من خی به مامانی ضربه میزدم و دوست داشتم زودتری به دنیا بیام اما نمیدونم چرا بابایی و مامانی اینقدر ناراحت بودند. به بیمارستان که رسیدیم مامان که رفت باز خانم ماماهه منو چک کنه خی محچم شکم مامانی و من رو فشا داد منم محکم هی شکم مامانی خودم رو سف میکردم هی خسته میشدم بعد هم به مامانی گفت که امشب مامانی لالا کنه بیمارستان فردا هم شچمش رو پاره کنند(سزارین) تا من رو در بیارند تازه بذارند توی دستگاه بعد مامانی رفت تا فرم بستری رو بده بابایی. همون موقع مامانی دو تا خانم رو پشت در اتاق نی نی ها دید که داشتند گریه میکردند که بچه هاشون توی دستگاه بودند که به مامانی گفتند برو استراحت کن فقط تا نی نی کامل به دنیا بیاد نه با یه ریه ناقص با ی...
نویسنده :
مامان آرشیدا
1:07