آرشیدا دیگه شیر مامان نمیخوره
٩٢.١.٩
1 سال و 5 ماه و 2٨ روز
شبی که رسما آرشیدا از شیر گرفته شد
مامان عاشق خنده گوشه لب کوچولوی شیرینت موقع شیرخوردنته
٩٢.١.٩
1 سال و 5 ماه و 2٨ روز
شبی که رسما آرشیدا از شیر گرفته شد
مامان که توی یک ماه کم و بیش زمینه رو فراهم کرده بود حالا دیگه مجبوره این وابستگی رو کات کنه
دل خودم بیشتر پر درده ، نه ماه که به جونم بسته بودی و یک سال و شش ماه هر لحظه و هر ثانیه ،
من با تو و تو با من
بهانه ها و دل تنگی لب تشنه تو که با شیره ی وجودم سیراب میشد و وجود من رو سرتا پا غرق احساس مادرانه میکرد رو چطور میتونم قطع کنم
مجبورم منو ببخش عشق کوچولوی من
مامان عاشق خنده گوشه لب کوچولوی شیرینت موقع شیرخوردنته
دیشب کمی بهونه آوردی و گریه کردی و همراه گریه شیر پاستوریزه ایی رو که بهت دادم رو بالا آوردی بازم طاقت نیاوردم ... و بهت شیر دادم
امروز با خاله مریم تلفنی که صحبت میکردم گفت نمیتونی بهش بگی نباید بخوری باید یه کار کنی که خودش بفهمه قابل خوردن نیست .... و زردچوبه شد بهانه ایی برای من و در مزمزه ی اول دل زدگی تو
با وجود اینکه شیشه شیر رو اصلا دوست نداری و از نوزادی از هر مزه شیر خشک بدت میاومد فکر کنم این مرحله کمی سخت باشه
بعد.نوشت : مامان این روز ها مریض شده شاید از غم شیر ندادن به عشق کوچولوشه ...
بعد.نوشت : مامان به مدت 4 شب دیگه وقتی که آرشیدا در خواب عمیق بود بهش شیر داد و 92.1.14 دیگه می می مامان خشک شده و هیچ شیری نداره