چهار ماهگی من (عکس)
من چخار ماخه شدم حالا دیجه یه عالمه کارهای جدید یاد جرفتم و جای خودم رو حسابی توی دل بابایی و مامانی باز کردم و ...
من چخار ماخه شدم حالا دیجه یه عالمه کارهای جدید یاد جرفتم و جای خودم رو حسابی توی دل بابایی و مامانی باز کردم
صبح که از خواب بیدا میشم اول دو تا دستم تو دخنم کلی غاااا غوووو غییییی غااااا میکنم (که مامانی میجه قربونت برم جه صبح ها مثل بلبل کوشولو جیک جیک میکنی) ، تا مامانی رو از خواب بیدال کنم مامانی که چشم هاش رو تو چشمم میندازه یه خنده از روی ذوق که موبفگ شدم مامان رو بیدال کنم
آرشیدا و خوردن دست هاش
مامان زیاد گربون صدگه ام میشه مصخوصا وگتی از بالا سرم یا کنارم رد میشه و من تا جاهی که بتونم نگاخش میکنم که این منجل به گلتیدنم میشه و وگتی دستم گیل میکنه زیلم جیگ میزنم و گلیه میکنم .
غلتیدن های آرشیدایی
وقتی دارم شیر میخولم و بابایی سرک میکشه که چکار میکنم می می مو میزالم یه گوشه دخنم و به بابایی لبخند میزنم که باعش میشه خمه شیرها بریزه رو لباس مامانی
بعضی وختا هم مامانی برعسک میذالدم و دشتشو میزاله کف پاهام که منم با یه فشار خودم رو جلو میکشونم
شب ها هم جدیدا زودتر لالا میکنم ساعت ٩ خوابم. راستی دیشب هم تولد ٤ ماهگی من بود که باز به علت اضافه وزن مامانی(چون ٩ ماه استراحت مطلخ بود) از خرید کیک خبری نبود فقگ بعد از شام خومشزه ای که مامان درست کرده بود رفتیم دد دد خیلی خوش گذشت ٢ ساعتی که بیرون بودیم من اصلا گریه نکدم همش هم توی کالاسکه ام بودم .
امروز هم از واسکن خبری نبود چون واسکن هاشون تمام شده بود فقط قطره بهم دادند قدم ٥٧ سانت و وزنم ٦٩٠٠ بود.
عکس های آرشیدا کوچولو و خنده هاش