تولد یک ماهگی من
دیشب ماهگرد تولدم بود ...
بعد از پشت سر گذاشتن این خمه سختی من یه ماهه شدم شب بابایی من و مامانی شام برد بیرون یه جشن کوچولوی سه نفره . اما شیرینی و کیک نخرید آخه مامان یک چمی چاق شده . شب هم اینگد من خسته بودم تا صبح لالا کدم اما مامان هر دو ساعتی بیدار میشد میخواست به زور بهم شیل بده بابا بذارید لالا کنم خی میگفت آشیدا مامان خوبی؟؟؟؟ . صبح که با صورت خندون پا شدم شیر خوردم بابا و مامانی کلی ذوق کدند جفتند آفرین دخمل خوب . بعدش بازم لالا کدم اما حرف های اونا لو میشنیدم مامانی میجفت مث فیشته ها شده بابایی هم میجفت دخمل ام بزرگ شده دیجه خانم شده منم جشم هام رو باز کدم بعد آلوم بستم (ناز آرشیدایی)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی