14 تا 15 ماهگی فرشته نازم
فرشته خوشگل خونه قشنگ ما اونقدر پر شور و حرارته که من و باباهی هر روز بیشتر از وجودش به خودمون میبالیم .
آرشیدا کوچولو توی این ماه خیلی بامزه تر و جیگرتر از قبل شده .
تق تق تق ببخشید خداجون میشه زمان رو همین جا متوقف کنید!!!
٩١.١٠.٨
یه روز جمعه کنار مزارع گندم توی یک غروب زیبا
فرشته خوشگل خونه قشنگ ما اونقدر پر شور و حرارته که من و باباهی هر روز بیشتر از وجودش به خودمون میبالیم .
آرشیدا کوچولو توی این ماه خیلی بامزه تر و جیگرتر از قبل شده .
-
موقع عکس گرفتن کامل متوجه میشه و جلوی دوربین قیافه میگیره.
کلا دیگه به من هیچ اجازه ای نمیده بهش غذا بدم و کنار من و بابا میشینه و توی بشقاب خودش غذا براش میکشم و میخوره اونم با چنگال یا قاشق
-
جوجو کوچولو توی این ماه یک دندون از بالا در آورد وسه دندونه شد
-
علاقه شدید به گاز گرفتن دماغ بابایی داره و بابا به امید اینکه آرشیدا میخواد بوسش کنه هر سری گول میخوره و آرشیدا بعدش غش غش میخنده .
-
توی این ماه چون رطوبت یکم بیشتر بود موهای جوجو فر خورده و با خوردن اشعه آفتاب بهش میدرخشه که باباهی لقب طلا رو به آرشیدا داده
-
موقعی که به آرشیدا میگیم برو عقب تر و تاتی کن رو خوب متوجه میشه و با گفتن کلمه بشین میشینه و با کلمه پاشو بلند میشه و اگه این بلند شدن با آهنگ که براش میگذاریم همانگ باشه دلبری میکنه ومیرقصه
-
این ماه که اسباب کشی داشتیم مثل وروجک هادائم توی دست و پا بود که ماشین کوچولوش و رورئک عزیزش خیلی بهمون کمک کردند که اینجا یه عالمه ازشون تشکر میکنم
-
ازشنبه 11 این ماه هر روز صبح تا ظهر به مهد کودک برده شد اما مامانی کلی از درس هاش عقب افتاد و قراره صحبت کنه و کمتر بره و از این ماه بشینه سر کتابهاش و قول داده کمتر بیاد پای نت .
-
این چند روزه که میره مهد یه کمی از بچه ها سرماخوردگی گرفته و آبریزش بینی گرفته و تا دستمال رودستم میبینه ازم میگیره و میکشه دماغش.
-
از این ماه مامان تصمیم گرفته آرشیدا رو توی اتاق خودش بخوابونه که کاری بس سخت و دشوار است امــــــــــــــا ما موفق میشیم . نتیجه این چند شبش هم این بوده که بابایی تنها تو تخت میخوابه و مامان تو اتاق آرشیدا
-
این روزها آرشیدا هر چیز خوردنی و دیدی که عاشقشه رو میخواد به دست بیاره پشت سر هم میگه من من من من
-
تا 9 قدم رو با انگیزه راحت میره اما اگه مورد تشویق قرار نگیره به همون چهار دست و پا اکتفا میکنه
-
میوه مورد علاقش اناره که با دیدنش انگار خوشمزه ترین خوراکی عالم رو دیده سیب هم دوست داره اما بقیه میوه ها رو زیاد علاقه نشون نمیده در ضمن عاشق پیاز و گوجه خام هست و تا مامان داره شام درست میکنه کلی پیاز و گوجه میده به آرشیدا که با ماشینش در حال سرکشیه در ضمن توی فرمون دادن به ماشینش استاد شده و کل اتاق ها رو سرکشی میکنه و دنبال مامان راه میافته .
-
صبح به صبح هم یه شیر کوچولو رو با صبحونش میخوره اما همش چشمش دنبال قهوه یا نسکافه مامانه .
-
موقع لباس عوض کردن هم کلی باهامون همکاری میکنه این دست اون دست این پا حالا اون پا حالا .
-
در ضمن عاشق خوردن قطره میکس آهن و مولتی ویتامینشه
آرشیدای خرابکار و مامان گرفتار
91.9.11
مجسم کنید بعد از یک اسباب کش خسته کنده مهمون دارید و شب قرار دوستتون بیاد خونتون همه جا رو تمیز و مرتب کرده و کل سرامیک ها رو بخار شو کشیده و همه جا رو برق انداخته باشید و هی از این اتاق به اون اتاق خلاصه ... جوجه کوچولو هم پشت سر آدم هی با سئوال هایی که اصلا نمی فهمید چی میگه دائم میگه ها ها ها تو هم فقط میگی آره مامان جون باشه درسته هر چی شما بگی که توی یکی از این اتاق رفتن ها شیشه لاک رو با خودش آورده دائم تکرار می کرد ها ها ها که یک با حالت عصبی گفت هـــــــــــــا و شیشه لاک رو محکم کوبوند زمین بعدش تازه متوجه شدم منظورش این بود
برا من لاک میزنی ها ها ها
آرشیدای زنگوله پا
91.9.14
الهی قبون اون پاهای کپل ات بره مادر بره قندی من
- یه روز جمعه با آرشیدا
امروز بابایی حونه بود و کلی کارهای عقب افتاده اسباب کشی رو انجام داد
و این آرشیدا بود که مثل کلاه قرمزی همش سر کوچولوش تو دهن بابا و میخواست به بابا کمک بده و هی دائم به بابا میگفت ها ها ها ها ما که متوجه نشدیم چه سئوالی پرسیده بود که دائم در ادامش این کلمه رو تکرار میکرد
اینجا هم بابا داشت تردمیل رو سر هم میکرد و به مامانی میگفت زهره جــــــــون خودت اصلا ببرش توی اون اتاق اما مگه بدون مهندس ناظر هم میشه کاری انجام داد
91.9.16
و با رفتن مامان به سوی آرشیدا ، وروجک میدویید و فرار میکرد بغل باباهی و باز دوباره سرش رو میکرد تو دهن باباهی و چشم هاشو مثل گربه شرک وقتی معصوم بود میکرد و دوباره میگفت ها ها ها . اینجا هم منتظر نشسته تا باباهی رخصت بفرمایند
٩١.٩.١٦
اینم پبشی کوچولوی ما که رفته توپش رو از زیر میز مبل ها بیاره
حالا یعنی میز رو گذاشتیم یه گوشه که نره زیرش سرش بخوره بهش
- قبون چوب شور خوردنت چوب شور من
باباهی برا آرشیدا زیاد هله هوله نمی خره و سعی داریم آرشیدا رو با عادت های بد غذایی در گیر نکنیم اما مگه از چوب شور میشه گذشت اتفاقی چشمش بهش افتاد اما خوشمزه بازی که سر این چوب شور خوردن در آورد خیی بامزه بود جوجویی دلش میخواست بیشتر یکی باهش بازی کنه پس یه سر چوب شور رو میگذاشت دهن کوچولوی خودش و اصرار داشت سر دیگه شو بابا بخوره و بعد برا بابایی دست بزنه
آرشیدا و قلکش
91.9.19
توی این جابه جایی هر جا رو که تمیز و مرتب میکردم کلی پول خورد جمع می کردم که بعضی هاش هم اتفاقی دست آرشیدا می افتاد منم با جعبه پنیری که شب قبلش تمام شده بود برا آرشیدا یه قلک درست کردم و آرشیدا کل پول ها رو برام دونه دونه انداخت داخلش و چند بار بهش گفتم مامان جون هر جا پول دیدی بدو بدو کن بیا بنداز قلکت تا یاد بگیره باید پولش رو پس انداز کنه (اصفهانی بازی)
البته بعدش هم پروژه دست شستن داشتیم ها و مامان کلی تذکر داد که پول کلا چیز تمیزی نیست حتما آرشیدا هم پیش خودش مونده که کلا پول خوبه یا بد ؟؟؟
قبون اون دست های خوشگل ات بشم بادقت من
وای این همه مداد رنگی
91.9.20
آرشیدا عشق خودکار تا کتاب و خودکار مامان رو میدید اه اه با کسره الف من من من و بعد خوشگل کلی خط خرچنگ قورباغه روی کتابهای نازنین مامان پیاده میکرد
مامان هم یه سالنامه و کلی مداد رنگی خوشگل در اختیار جوجو قرار داد تا نقاشی بکشه البته از روزی ک میره مهد و بچه ها رو در حال نقاشی میبینه علاقه اش به این کار بیشتر شده
اما قشنگ نمیشینه توی یک صفحه نقاشی بکشه همش دوست دار ورق بزنه و توی هر صفحه فقط یه خط بندازه
قرار هم شده منم دیگه توی هیچ کارش نه نگم اما تو دلی احتمالا همون دو تا تار شوید هم که تو سرمون داریم به زودی بریزه
بازی شیطنت داره سر شکستنک داره
٩١.٩.٢٢
دیشب باباهی طبق معمول آرشیدا رو برده بود حمام وقتی از حمام اومد مامانی سریع لباس پوشوندش و خوشگل اش کرد که بابا که اومد با هم بازی کنند بابا که اومد روی مبل نشست مامانی هم کنارش آرشیدا اومد بپره بغل بابا که نمیدونم مبل رو ندید ، بابا رو ندید ، صاف اومد جلو وسط بابا و مامان و سرش خورد به لبه اسفنجی مبل و این اولین ضربه ایی بود که پای چشم نازنینم رو دودو کرد و بابا که میخواست گریه آرشیدا رو آروم کنه میگفت بابایی این تازه اولشه اما خداییش اصلا فکر نمیکردیم این قدر ضربه شدید بوده باشه که چشم جیگملی ام آسیب ببینه
آرشیدا این چه رنگیه؟؟؟؟ درد
٩١.٩.٢٣
هدف جدید شناسوندن رنگ ها و اشکال به آرشیداست
بهش میگم آرشیدا این چه رنگیه میگه درد حالا هر رنگی میخواد باشه سبز رو هم با همون تلفظ میگه اما وقتی میگم رنگ زرد رو بده مامان میده و میگه درررررد . قربون اون زرد گفتنت برم دلم رو آب میکنی با این خوشمزه بازی هات. امروز هم از برنامه بی بی انیشتن اشکال رو توی بغل مامان دید و مامان هم دائم براش تکرار کرد .
دیگه مهد نمی ریم
91.9.21
آرشیدا رو دیگه مهد نبردم به خاطر انواع بیماریهایی که بچه ها توی مهد داشتند یکم سرما خورده بود و مماغش چکه میکرد که بلاستثنا همه بچه های مهد همین طور بودند ودکترش گفت مهد یکی از آلوده ترین محیط هاست برا بچه هاست و چیز هایی که این چند روز خودمون با چشم دیدیم با عرض معذرت بالا آوردنشون روی همون فرشی که بازی میکردند ، نشستن دست هاشون بعد خمیر بازی و خوردن نهار بعدش با همون دست ها ، عوض کردن شلوار بچه ها جلوی همدیگه و استعفای خاله بهار مربی مهربونشون که با ماهی 80 تومن اسیر مهد و بچه های شیطون شده بود و نتونستیم راضیش کنیم که ما میایم کمکت و اون ما رو قانع کرد که دیگه آرشیدا رو مهد نبریم و از شما مامان های دلسوز خواهشمندیم دلبندانتون رو هیچ وقت به مهد نفرستید
یه جایی پر از ماشین ها قدیمی
91.9.24
دیشب به طور اتفاقی از کنار نمایشگاههای بین المللی اهواز رد میشدیم که دیدیم آخرین شب، نمایشگاه ماشین های خوشگل قدیمی و دیدنشون کلی بر سر کیف اومدیم
ماشین های سالهای 1970 و 1980 بیشتر به چشم میخورد ژیان ، BMW، فولکس ، بنز های sun roof ، پونتیاک ، چند نوع شورولت و ... پیکان جوانان که اونم جزء ماشین های قدیمی بود و البته چند تا موتور کلاسیک خوشرنگ
اینم جوجوی همیشه خندان ما که چون همش کلاهش رو در میآورد بابا میخواست زیپ سویشرتش رو تا آخر بالا بکشه
آرشیدا کجاست ؟؟؟ دالــــــــــــــــــی
91.9.24
آرشیدا داره برا باباهی دلبری میکنه
آهای خرگوش کوچولو کجا میخوای بری ؟ صبر کن میخوام بخورمت
آرشیدا در تلاش برای به سر کردن جوبارشلواری به سرش که مامی به کمکش میشتابد
91.9.25
آرشیدا امروز را اولین بار با مامی رفت باشگاه و مامان نشست تا آرشیدا با محیط آشنا بشه
جوجو چی میخوری ؟؟؟ !!! انـــــــــــــــــــا ر
91.9.27
آرشیدا عاشـــــــــــق انار خوردنه تازه خانم کوچولو دون کرده شو دوست نداره دوست داره خودش با انگشت های ظریف کوچولوش دونه دونه برداره بگذاره دهنش بعد با اون سه تا دندون نقلی ایش بجودشون
الهههههههی من قبون انگشت های کوشولوی خوشمزه ات بشم آرامش
تخم بلدرچین هاش خومشزه بود ؟؟؟
91.9.28
آرشیدا برا اولین بار برای صبحانه تخم بلدرچین آبپز خورد و خوشبختانه خوشش اومد البته خوش که چه عرض کنم یکی توی این دست یکی توی اون دست و یکی توی لپ اش
شب یلدا که تولد مادرجون هم هست و کلی تدارک برا این شب
به یاد موندنی دیدیم
٩١.٩.٢٨
خوشحالیم که پدر جون و مادر جون هم از اصفهان اومدند و توی این شب خوش به ما پیوسته اند
آرشیدا چکار میکنی ؟؟؟!!!
91.25.9
این جوجه کوچولوی ناز خونه ما این روز ها کلی از خودش خوشمزه بازی در میاره . توی این خونه هنوز جای ماشین ظرف شوئی تثبیت نشده و روی زمینه و شده بازی دست آرشیدا
دیروز که درش باز بود لیوانش رو از داخلش برداشته الکی ادای آب خوردن از خودش در آورده و بعد دیده من دارم ازش فیلم میگیرم پشت سر هم میگفت ماما ماما ماما و بعد با یه خنده شیطنت آمیز گذاشتش داخل ماشین تا شاید دوباره شسته بشه
وروجک قلب منو بدجور تسخیر کردی هـــــــــا
قبون این تیپ قشنگت
91.9.27.26
آرشیدا یه ناز کردن جدید یاد گرفته ، دست کوشولوشو میگذاره دم دهنش ، لبش رو غنچه میکنه و یه چاشنی غم کوچولو و الکی صدای گریه اوووووووه در میاره و با ناز کردن من که پشت سر هم میگم بوش بــــــــوش دخملی ام چی شده یکم به حالتش اضافه میکنه و بعد غش غش میخنده
خودم میدونم مادر آخر یه روز تو رو قورتت میدم
جریان موش تو سوراخ نمیرفت رو شنیدید !!!
91.10.2
جوجو شما اول راه رفتن تون رو کامل کنید بعد یه چیز سنگین بردارید و باهاش دور بزنید دوردونه
آرشیدا یعنی عشق ، زندگی ، شادی
جمعه بعد از ظهر با باباهی رفتیم طبیعت گردی ، هوا فوق العاده بود و کنار مزارع گندم نزدیک غروب آفتاب کلی عکس گرفتیم
مامان به یکی دیگه از آرزوهاش رسید
اولین قدم ها در پارک
٩١.١٠.٧
پنجشنبه صبح رفتیم هایپر مارکت یکم خرید داشتیم اما فکر نمیکردم هوا اینقدر خوب باشه که از ماشین پیاده بشیم فقط پاپوش های کوچولوت توی ماشین بود اما اینقدر بامزه باهاشون راه میرفتی که همه نگاهت میکردند
آرشیدا از نگاه آقای باباهی
91.10
به نظرتون آرشیدا این طوریه که بابا میبینه ؟!!!!
آرشیدا یه سالنامه داره که خیلی دوستش داره و هر وقت من و باباهی رو مبینه که یاداشتی مینویسیم یا کتابی مطالعه میکنیم سریع میاردش و شروع میکنه به خط خطی کردنش . بعضی مواقع هم، من و باباهی برای آرشیدا نقاشی هایی رو میکشیم
چند روز پیش این نقاشی رو که باباهی شکل آرشیدا رو کشیده بود دیدم و از خنده روده بر شدم پس براش ثبتش میکنم تا یادگاری بمونه
خوشمزه بازی های آرشیدا
91.10.6
آرشیدا که دائم توی آشپزی در حال باز کردن و بستن کشوهاست احساس مالکیت کرده پوشکش رو آورده جا داده داخل کشو
عاشقتم که اینقدر خوبی همه بچه ها کشو رو میریزند بیرون اما جیگمل مامان هر چی دم دستش باشه جا میده داخل کشو ها
عاشق اسپاگتی خوردنتم
بازی بولینگ به سبک آرشیدا
91.10.5
بازی کردن با آرشیدا لذتی داره وصف ناشدنی سه ساعت براش عروسک های چوبی شو چیدم روی زمین اما توپش رو اینقدر آروم و با احتیاط پرتاب میکنه که اصلا از فاصله نزدیک هم یکیشون نمی افته بد از کمی بازی آرشیدا عروسک ها رو با حالی عصبانی توی دست کوچیکش گرفته و میگه منه
خب شیه مگه
پهلون کوچولوی خونه ما
91.10.6
آرشیدا بعد از فرار از دست مامان برا خواب آمد و کلی پهلون بازی در آورد و تا ساعت 11 بیدار بود و دلم نمیاومد بخوابونمش
بعد از اون همه تمرین بلند کردن کوسن های کوچیک مبل بالاخره موفق به بلند کردن بزرگ هاش شد