جمعه و گردش (عکس)
جمعه صبح که از خواب بیدار شدیم بابا پیشنهاد داد بریم پارک بازی بدمینتون ...
جمعه صبح که از خواب بیدار شدیم بابا پیشنهاد داد بریم پارک بازی بدمینتون کنال لودخونه، مامان که از شب قبلش نخود و لوبیا خیش کلده بود آبگوشت روز جمعه رو بار گذاشت و خلاصه سوار ماشین شدیم و زودی لسیدیم به پالک، وای که چه خوای بهالی بود بابا و مامان منو گذاشتند وشط میدون یکی لفت اینطلف یکی لفت اون طلف ام دو تا لاکت بدبینتون خم گلفته بودند دشتشون با یه توف کوشولو کی خی میلفت اینطلف و اون طلف . منم که وشطش خسته شدم شلوع کلدم گریه ، مامانی سریع اومد بغلم کد و گفت خوب شد آشیدا گلیه افاد نفسم بند اومد اینو که جفت منم کلی خندیدم اما دیجه تا میلفتند بازی کنند من زودی گلیه میکلدم با یه کریر و یه کالاکسه و یه آگوشی بازم تلجیح میدم بغل بابایی باشم خب بساط که پهن شد کلی میوه و چای و ... کنال لودخونه که پر بود از پرنده
شط کارون
کم کم خوابم برد چشم هام رو که باز کدم دیدم ماماو بابا دالند بازم بازی میکنند منم که دیدم هوا خوبه جفتم بزال یه چرت کوشولو دیجه بزنم بیدار که شدم اومده بودیم خونه و بابا و مامان پای سفره نهار بودند تازه مامان یه کوشولو خم به من آبگوشت داد
این دیجه چیه؟؟؟ چلا خوب خی اون چیز سفیده لو پلتاب میکنید بلا خم دیجه؟؟؟!!!