دو سال و پنج ماهگی نی نی عسلی
جشنواره ملی
زیبایی اسب اصیل عرب خوزستان
24 و 25 بهمن 92
مسیر برگشت از اصفهان
دریاچه پشت صد کارون
یه مامان هاپوی لوس
وقتی نی نی عسلی مکعب ها و حیوانات کوچولوش رو ادغام میکنه
ذوق به همراه رقص شادی بعد از اینکه حیواناتی که بعضی هاش روی بیش از دو مکعب جا داده شد
دقیقا مثل دورا دورا میرقصی
عاشق پازل سر هم کردنتم
عشقته بشینی و پازل سر هم کنی حتی دقیقه ها وقت صرفش میکنی
نی نی و رژ لب
نی نی ما هم مثل بقیه نی نی ها ، به دور از چشم مامان
رژ مامان رو برداشت و ....
آرشیدا و لولو
اول آدم برفی پسمل بود بعد عمه زهرا دخملش کرد
به آدم برفی میگی لولو
یه کوچولو هم میترسیدی نزدیکش بشی
حیاط خونه باباجون محمد ، اصفهان
92.11.16
پارک
کلاغ های سیاه داخل پارک رو چنان با استرس نگاه میکردی که نگو
پت خونگی آرشیدا
بابا برا آرشیدا یه مار از سر کار آورده و الان یه خونه خوشگل براش درست کرده
هر چی هم میگیم باباجون بیخیال ببر آزادش کن
حرف گوش کن نیست که نیست
سفر اصفهان این ماهمون
آرشیدا در حال چیدن میوه از محصولات خونه باباجون محمد
کیان خوشگل عمه
خاله زری داره کیان رو با روغن ماساژ میده
گالری عمه زهرا
عمه داره عکس آرشیدا رو طراحی میکنه
عکسی که باباجی از شتر های محل کارش برامون گرفته بود
صف شترها
آرشیدا بغل عمو نادر شوهر خاله زری
عمو نادر و خاله زهرا از اصفهان اومده بودند خونمون و عمو نادر عشق اسب بردمون جشنواره اسب اصیل عرب
تا حالا ندیدم هیچ بچه کوچولویی همسن تو اینقدر به اسب علاقه داشته باشه
عمو نادر قول داده این سری که رفتیم اصفهان حتما ببردت اسبش رو ببینی
واقعا اسب های زیبایی بودند
آرشیدا وسط زمین اسب دوانی بعد از اینکه اسب ها رفته بودند خونه هاشون دنبال اشب میگشت
اعتراض دسته جمعی بختیاری های شهر برای فیلم سریال کهن
من این فیلم رو ندیدم اما گویا قشر بختیاری این فیلم رو نپسندیده و دست به اعتراضات خیابانی گسترده ایی زده اند
یه روز جمعه و بهشت گمشده
و کوه ماسه ایی
92.11.24
کودک درون خاله زری با آرشیدا همگام شده
اولش که آرشیدا میترسید روی ماسه ها پا برهنه راه بره ، همه با آرشیدا همگام شدند و آرشیدا کم کم وارد صحنه شد
آرشیدا و ماهان طلا
برایت مکانی خواهم ساخت
که غرق و سرمست بازی شوی
ای تنها امید و روح مادر
همه قوم و خویش مامان ، سر یه خونه مورچه جمع شدند تا برای آرشیدا عسل توضیح بدند این چیه و چکارست و ....
اون نقطه ریز قرمز رنگ عکس بالا تویی که دیگه از مورچه ها و دیدنشون دل نمیکندی
داشت غروب میشد و هوا تاریک
ای امید زندگی ام ، با تمام وجود میپرستمت
آرشیدا و عروسک های انگشتی
عاشق این چشم های شیطونتم
دو تا قورباغه ها رو کرده بودی تو انگشت های کوچولوت و داشتند همدیگر رو میبوسیدند
خونه جدید مار آرشیدا
بابا با گل رس براش خونه درست کرده یه آلومینیوم کوچیک هم گذاشته برا ظرف آبش
مار بیچاره
آخییییییییییییییییییی