آرشیدا عشق مامانی و باباهی آرشیدا عشق مامانی و باباهی ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

☺☻آرشیدا خورشید آریایی☺☻

دو سال و دو ماهگی جوجوی شیرین زبونم

1392/9/10 23:38
نویسنده : مامان آرشیدا
4,130 بازدید
اشتراک گذاری

 

پاییز هفت رنگ

ارشیدا

آرشیدای دو سال و دو ماهه (پاییز-آبان 1392)

آرشیدای 4 ماهه (پاییز- دی 1390)

 

با مامان گهرم

92.8.11

قرار شده آرشیدا وقتی که باباهی میاد خونه دیگه سی دی اموزشی و کارتون نگاه نکنه

عاشق بی بی انیشتینه

سی دی هاشو رو توی کشو میز تلویزیون گذاشتم تا خودش حق انتخاب داشته باشه

خوشحال یه سی دی نشون باباهی دادی و با ذوق گفتی بابا از اینا

بابا هم که میدونه این یه قانونه نگاهی بهم کرد و چشمکی زد و ...

آرشیدا نه مامان الان وقتش نیست بگذار برا فردا صبح

آرشیدا همون طور که سی دی دستش بود آروم انداختش زمین و بغض و دوید بغل باباهی و تو گریه گفت

با مامان گهرم (قهرم) و بعد دوید بغل خودم

اما من فقط یه بار بیشتر فکر نمیکنم ازش چند روز پیش پرسیده بودم با مامان قهری ؟ آیا واقعا من و بابا درست شنیدیم

به قول دکتر شهرام اسلامی بچه ها خیلی زرنگ تر از اون چیزی اند که ما فکر میکنیم. تمام ژن های زیرکی من و بابا و کل خاندان باباهی و مامانی توی آرشیدا نهفته ست .

 

عاشق تمرین درست ادا کردن کلماتتم که اصلا به خودت زحمت تکرار حرفی رو نمیدی وروجک

مامان دهره عاشگته

بغل

 

 

قالب وبلاگ تولدت

آرسیدا

این قالب خوشمل رو برای تولدت درست کردم با عشق و 1000 تا قربون صدقه رفتنت

مامان سپهر و سهند عزیز برام عکسش رو گرفت و فرستادش

 

 

اسمت چیه؟

( آر تی دا)

آرشیدا عاشقتم

بغل

92.8.13

دقیقا ساعت 21:45

       

بهترین مادر بزرگ دنیــــــــــــــا روح ات شاد 

92.8.13

آرشیدا جون دختر مهربونم ،وقتی که مامان بزرگ مدرسه میرفت من پیش مادر پدر جون میموندم

عاشقش بودم ، با بوی چادرش آنچنان مست میشدم که سریع توی بغلش خوابم میبرد

اولین قصه های زندگی ام رو مادر بزرگم برام میگفت ... قصه ماه پیشونی و خاتونی هفت در رو بستی رو خیلی خوب هنوز هم یادمه

اینقدر مهربون بود که هر شب که میرفتیم خونشون آخر شب خودم رو به خواب میزدم که برنگردم خونه خودمون و صبح با بوی تخم مرغ خونگی سرخ شده داخل کاسه روحی که روغن از زیر انگشت هام چکه میکرد بیدار میشدم ...

عاشق کرسی های گرمش بودم که پای قصه های شیرینش تا صبح توی بغلش آنچنان خوابم میبرد و آرامش میگرفتم که ....

پدر بزرگم دقیقا 10 سال پیش 82.8.13 از دنیا رفت

مامان گفت اینقدر راحت رفت که هیچ کس فکرش رو هم نمیکردمثل فرشته ها

گرچه نتونستم برای مراسم خاک سپاریش برم اما لحظه لحظه خاطرات شیرینش این چند روز توی ذهنم بود و از جلوی چشمم دور نمیشد .

ای زیباترین مادر بزرگ دنیا خداحافظ 

 

 

 

 

جاده ایذه و شیر سنگی های پهلوانانش

 

روی قبر های قدیمی پر بود از این گل زرد های زیبا

 

 

مسیر اصفهان اهواز

شیر سنگی های نامی اطراف ایذه

92.8.20

 

 

نماز خوندنت رو قربون

92.8.21

برای سجده کاملا پهن زمین میشی و راحت میخوابی

خنده

بغل

پسر دایی آشیدا ، کیان

تربچه عمه

عاشق بوی گلوت شده عمه

پرنسس مهسای خاله

مهسا امسال پیش دبستانیه اما همبازی خوبه آرشیداست و بعضی مواقع که ارشیدا حرفش ، حرف زوره تحمل میکنه دیگه قلب

 

 

از باغچه تا باغ و ساحل زاینده رود

92.8.23

سرما نخوری وروجکی مژه اینقدر چادور چاقچه کردی

نصف سفر در مسیر خونه این مامان جون ، اون مامان جون بودیم تا کنارشون

این مامان جون : بابا بیاید اینجا دیگه دلمون برا آرشیدا تنگ شده خاله مریم هم الان اینجاست

اون مامان جون : نوبت ما نشد عمه مریم قراره بیاد ها گفته دلش برا آرشیدا یه ذره شده

این مامان جون : الان با دایی رضا و خاله مریم و خاله زهرا و باباجون و دایی معین نشستیم دور هم فقط جای شما خالیه ها

اون مامان جون : باز این وروجک رو بردید عمه زری داره بهونش رو میگیره 

باشه الان میایم ، باشه الان میایم 

هیپنوتیزم

 

اوه

اینم سفر نامه این سری اصفهان ما

 

آنای موتور سوار

عرفان عمه مریم طوطی اش (کوکی ) رو هم آورده بود تا آرشیدا باهاش بازی کنه

آرشیدا هم دایم میگفت تــــــــــــــــــــــو تــــــــــــــــــــــــو تا حدی که عمه زهرا چندین بار اومد که درسته بخوردت که هر بار گرفتیمش

92.8.24

اینجا داشتی برای عمه زری که از بالا نگاهت میکرد دلبری میکردی

92.8.25

وقتی نی نی در حین عکس گرفتن هوس تاب تاب بازی بیفته

و در آخر کله پاچه گرام نذر عید قربان باباهی ام که سهم ما شد

صرفا برای دل سارا خوشتیپم

اولین بار که آرشیدا کله پاچه میل نمودند

عجب آدم های بی رحم خوشمزه خواری هستیم ما

 

 

 

 

babbit = rabbit

92.9.3

اولین کلمه انگلیسی که با دیدن خرگوش روی جورابت و کفشت گفتی

 

 دو دکتر در یک روز 

92.9.3

سرما خوردی و به خاطر اینکه بشتر نشه

صبح بابایی دیر تر رفت مه خیلی شدیدی هم بود و قبل از رفتن ما رو به کلینیک نزدیک خونه مامان جون پرستار رسوند و با هزار تا بوس از چشم و سر و رو و چشم و ناز و ادا از بابا جدا شدی و بعد از ویزیت سه آمپول در جا نوش جان کردی

چون کلاس داشتم تو فکر بودم که حالا با چه وجدانی تنهات بگذارم و راهی دانشگاه بشم مبحث درس هم روان درمانی بود و مهم

به بهمونه ام ام از سوپر سر کلینیک کلی بیسکوییت و پاستیل خریدیم و دیگه حاضر به بغل هم نشدی و پیاده تا چند متری خونه مامان جون پرستار با ذوق و شوق خوردنی ها اومدی

چون صبح ساعت 8 بود گفتم یکم دیرتر میرم و بغل ات میکنم تا خوابت ببره بعد راه می افتم

مامان جون و آرش رو که دیدی آنچنان رفتی بغلشون که حتی خدا حافظی هم نکردی وروجک و من تونستم با خیال راحت به کلاسم برسم

92.9.3

بعد از ظهر ساعت 4 مهین جون از بیمارستان شرکت نفت تماس گرفت و گفت امروز دکتر مولوی اورتوپد پا از تهران اومده اما بعید میدونم این هفته هم نوبت بده اما تلاش خودش رو میکنه

بعد از ماه ها تلاش برای یه نوبت ساعت 7:30 شب تونسته بود یه نوبت بعد از هزار بار تماس و این دکتر و اون دکتر و دوست و پارتی و خلاصه از این برنامه ها جور شدو رفتیم بیمارستان مهر و با نامه و پیش قرار و و آشنایی و غیر قرار شد ویزیت بشیم

دکتر فوق العاده مهربون و حرفه ایی که سریع تشخیص و تجویز کفش طبی دادند که برای پای کوچولوت ساخته بشه

خدایا هزاران هزار بار شکرت که آرشیدا سالمه وقتی بچه ها رو میبینی که پاهاشون تا ران توی گچه یا ساقه پاشون مثل نی باریکه یا یه پا کوتاهتر و یکی بلند تره یا یک پاشون مصنوعیه و کودک من داره راه میره و میخنده و بازی میکنه باید واقعا شکر گوی خدا بود که مشکل اش حل شدنیه

آرشیدا منتظر

طلای من و بابا در حال درخشش

این روزها با مفهوم پول کاملا آشنا شدی و برای خرید چیزهایی رو که برداشتی رو روی میز سوپری میگذاری تا قیمت گذاری بشه و پولش داده بشه و بعد بر میداری

پول برات جذابیت بیشتری پیدا کرده و با دیدنش ذوق میکنی و فیل ات هوس هندوستان و خوراکی می افته

 

باران ببار اما نه از نوع اسیدی قربونت

 یکشنبه 92.8.11

صبح سر کلاس استاد بلوطی دکترای بالینی کودک برای اولین بار با توافق ایشون موفق شدم شرکت کنم

صبح آرشیدا رو سپردم دست پرستارش و راهی دانشگاه شدم

توی مسیر با نم نم بارون روی شیشه به این فکر فرو رفتم که آخیش بالاخره از میزان این آلودگی هوا یکم کم میشه ها

توی فضای سبز جلو دانشگاه دو سه تا نفس عمیق کشیدم و خوشحال رفتم سر کلاس

نشستم دیدم نفسم درست نمی آد و قلبم یکم سنگین شده

اس دادم برا باباهی شاهین که آره از ذوق دیدن دکتر بلوطی و خوشحالی بسیار قلبمان به درد آمده

باباهی هم جواب داد تا این حد خنده

دو روز بعد متوجه شدم نگو باران جان هم تاثیر به سزایی در این حال خوب ما داشته و به غیر از ما در بسیاری دیگر افراد ذوق آورده و آنه را راهی بیمارستان کرده

آرشیدا به خاطر آلودگی بیش از حد هوا تا اطلاع ثانوی در حصر خانگی به سر برده و پارک رفتن ممنوع شده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (50)

مامان خورشيد
12 آبان 92 9:16
منم عاشگشم.
اتفاقا من فكر مي كنم كلماتي رو كه از ما كمتر مي شنوند مثل گنج حفظ مي كنند و اصلا نمي ذارن يادشون بره.


خاله ما هم عاشگتیم بـــــــــــــــــوس
✽ ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت ✽
12 آبان 92 10:36
آره حق با شماست یه وقتایی هم ستایش یه حرفهایی میزنه که باعث تعجب من و باباش میشه


عزیزم ستایش خوشمل
الهه مامان روشا جون
13 آبان 92 1:52
سلام زهره جون.خوبید؟دلمون کلی تنگیده بود واستون .
جانم پس دخملی با مامان زهره قهر کرده بوده؟الهی الهی خیلی بامزه بوده کارش عزیزم.


خاله نرگس
13 آبان 92 8:10
بله دیگه گهره خوب. فدای اون دل مهربون کوچولوت. 25 ماهگیت مبارک خوشگلم.


ممنون خاله نرگس مهربونم
مامان تارا و باربد
13 آبان 92 11:09
من عاشگ نی نی با نمک شما هستم اجازه هست بیام بچلونمش با من گهر نمی کنه
مامان دهره زیرک خسته نباشی عزیزم


ببوس دو قلوهای سه ساله نازت رو مهربون
نیلوفر
13 آبان 92 18:50
____●
______●___________████____████
_______●_________██████_██████
__________●_______███████████
_████____████____███████
██████_██████_____████
█████████████_______██
_███████████_________█
___████████__●_______●
______█████____●______●
________██_______●_____●
_________█________●____●

ما بالاخره اومدیم ........دلم براتون تنگ شده بود


کجا بودید تا الان دوست عزیز دلمون برا نیلو گلی تنگ شده بود
الهه مامان روشا جون
13 آبان 92 23:21
ای جان جیگرم آر تی دا.دوستت دارم عزیزم.


میسی خاله جون
مامان آریام
14 آبان 92 16:19
الهی من فدات بشم با اون حرف زدنت...مامانی آریام هم گاهی به من میگه از دست شما ناراحتم اصلا نباید دست کم گرفتشون


خیلی وروجک اند این جیک جیکوها
♥ مامی ملودی جون ♥
14 آبان 92 18:38
الهی فدای آر تی دا بشم من


خدا نکنه خاله نسیم جون
ملودی نازم رو ببوس
مامان سهند و سپهر
15 آبان 92 8:12
اي جونم آر تي دا خوشگل با نمك. بخورمت من شيرين زبونم.
ماماني خصوصي


ممنون بابت رمز
مامان سهند و سپهر
15 آبان 92 8:29
عزيزم خيلي قالبش خوشگل بود مطمئنم بعد كه ميبينه كلي خوشش مياد . دست ماماني مهربونش درد نكنه


دست شما درد نکنه که زحمت ارسالش رو کشیدید
رهگذر
15 آبان 92 22:00
خدا حفظش کنه 3>


ممنونم
مهسا
16 آبان 92 11:28
الهی من قربون آرشیدا جون شیرین زبون برم من بوووووووووووووووووووووس


خدا نکنه خاله مهسا .... عاشقتیم
الهه مامان یسنا
17 آبان 92 22:49
مامان آرشين
18 آبان 92 10:59
روح مادربزرگت شاد زهره عزيز


ممنونم عزیزم
مامان سهند و سپهر
18 آبان 92 12:13
وااااای عزیزم تسلیت می گم . روحشون آرام و شاد باشه ایشالا.


امیدوارم عزیزم
نوشين مامان آريا
18 آبان 92 13:53
ماشااله دختر بانمك و شيرين زبوني دارين خدا حفظش كنه هميشه لبش خندان و سلامت باشه با اجازه لينكتون كردم
مامان ویهان
18 آبان 92 14:04
زهره جون تسلیت می گم امیدوارم غم آخرت باشه.آرشیدای خوش زبونو از طرف من ببوس.


ممنونم نسیم جون
مامان ندا
18 آبان 92 20:05
ار تی دای خوردنی خدا حفظش کنه
خاله نرگس
18 آبان 92 20:53
تسلیت می گم عزیزم. خیلی ناراحت شدم. ازشون فقط همین خاطره های شیرین می مونه. روحش شاد.


واقعا آره خاطراتش از ذهنم پاک نمیشه
♥ مامی ملودی جون ♥
19 آبان 92 2:32
خدا رحمتشون کنه عزیزم هر چی خا ایشونه بقای عمر بقیه عزیزات و گل دخترت باشه
مامان آرشیدا
پاسخ
ممنونم عزیزم
✽ ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت ✽
19 آبان 92 14:25
تسلیت می گم عزیزم خیلی ناراحت شدم خدا رحمتشون کنه
مامان آرشیدا
پاسخ
ممنونم عزیزم
mAhyA
23 آبان 92 21:58
از صمیم قلبم بهتون تسلیت میگم با خوندن خاطرات اشک تو چشام جمع شد رفتن همچین فرشته هایی واقعا دردناکه خدا بهتون صبر بده
مامان آرشیدا
پاسخ
ممنونم عزیزم
آرشیدا
24 آبان 92 15:26
داشتم آهنگ غمگینی رو گوش میدادم و همزمان شد با این پست شما واقعا زیبا نوشته بودی آدم دلش واسشون تنگ میشه زمانی مادربزرگم از دنیا رفت تمام نوه هاش اشک میریختن بس مهربون بود خدا بیامرزدشون ممنونم دوست عزیز مادر بزرگ ها واقعا مهربون اند
مامان آرمیتا
27 آبان 92 18:09
سلام عزیزم خدا رحمت کند مادر بزرگ مهربانت خیلی ناراحت شدم من عاشق مادربزرگهای خوب و مهربونم روحش شاد
مامان ارسطو
28 آبان 92 3:40
زهره جون تسليت ميكم روحش شاد
مامان خورشيد
28 آبان 92 14:08
عزيزم تسليت ميگم. خدا رحمتشون كنه. يلدش هميشه تو قلبتون زنده و گرامي باشه و خاطرات شيرين بودنش، شيرين لحظه هاي زندگيتون.
مامانیه سپهر
29 آبان 92 9:58
سلام عزیزم. خوبی زهره جون؟ از صمیم قلب فوت مادر بزرگت رو بهت تسلیت میگم. امیدوارم با ائمه محشور بشه. واقعاً پدربزرگ ها و مادربزرگها واسه نوه ها نعمتن. نعمت خییییییییییییلی بزرگ . کاش تا وقتی زنده هستن ، قدرشون رو بدونیم. روحش شاد.
منا مامان الینا
3 آذر 92 12:10
زهره جونم تسلیت میگم خدا رحمتشون کنه و روحشون قرین شادی و رحمت خدا باشه انشالله دنیای بچگیهامون با قصه ها و داستانهای شیرین پدر بزرگ و مادر بزرگا های مهربون عجین شده یادش بخیر
مامان تارا و باربد
3 آذر 92 12:13
سلام عزیزم غم آخرت باشه تسلیت میگم روحشون شاد
سمانه مامان آرشیدا
4 آذر 92 2:26
وای عزیزم چه با نمک. خوردنیه خاله. عکس پاییزیش خیلی ناز شده.
معصومه مامان آرتین
4 آذر 92 10:00
زهره جون همیشه به سفر ایشا لله همیشه به شادی باشید ی سوال؟ خانمی دکتر مولوی مطبش کجاست؟ از کارش راضی بودی؟ دکتری ارتوپد؟ ممنون میشم به وبم بیای و جواب بدی. مرسی عزیزم بوس بوس
مامان آرشیدا
پاسخ
کف پای صاف باعث میشه کودک توی راه رفتن زمین بخوره ،کف پا هم کامل روی زمینه . من شوهر خواهرم پزشکه و اون سریع تشخیص داد و همین طور دوست پرستارم و گفت حتما پیگیری کنید و گرنه من اصلا فکرش رو هم نمیکردم که مشکلی باشه. دکتر مولوی هم که دید سریع متوجه شد اما میزانش باید با کفش طبی عکس گرفته بشه و تشخیص داده بشه دکتر مولوی دو روز اهوازه بیمارستان مهر (شنبه و یکشنبه) .دو روز مشهد و بقیه روزها تهران بیمارستان شریعتی عوارض صافی کف پا دیسک کمر در جوانی و بزرگسالی هست موضوع مهمیه حتما پیگیری کنید
پانی تم
5 آذر 92 0:59
تولد نی نی هاتون رو با کارهای پانی تم به یاد موندنی تر کنید .•*´`*•. (پانی تم) طراحی و اجرای تم تولد_جشن دندونی_ساخت کلیپ..تقویم..و دوخت لباس مناسب تم .•*´`*•. منتظرتون هستیم
مامان کیانا
5 آذر 92 8:16
یادم رفت خصوصی بذارم لطفا تائید نکن به خاطر رمز پست مچکرم
✿مامان علی خوشتیپ✿
5 آذر 92 11:57
دو سال و دوماهگیت مبارک شیرین زبون خاله عکساتون خیلی خوشگل بود.همیشه به گردش منم خواستم مطلب بذارم برای باران اسیدی ولی حوصلم نشد ای جووووووووووووووووووووووووونم کله پاچــــــــــــــــــــــــــــه...عشق منههههههههه...چند وقت پیش هم خواستم یه پست کله پاچه بذارم دیدم خیلی ضایعه نذاشتم عکس سالاد الویتو برو ببین
مامان سهند و سپهر
6 آذر 92 8:54
وایییییییییی چه عکسهای زیبا و روح انگیزی بود خیلی خوشگل بود مثل همیشه عزیز دلم هزارماشالا روز به روز خوردنی تر میشه معلومه دل همه براش تنگ میشه جوجو خانوم . خوشمل خاله
مامان آرشیدا
پاسخ
ممنونم مهربونم
مامان خورشيد
6 آذر 92 9:22
خوشحال شدم كه غم رو پشت سر گذاشتيد و همگي خوبيد و برا سرماخوردگي و آمپول عزيزترين ناراحت شدم كه الهي زودتر خوب بشه. من مطمئنم كه شما كاملا كاملا خودتون بهتر از من همه چيز رو رد مورد آرشيدا مي دونيد و رعايت مي كنيد و اگه گاهي تجربه اي رو در اختيارتون مي ذارم فقط به خاطر علاقه زيادم به شما و آرشيدا ست و دوست دارم شايد بتونم كمك كوچيكي بكنم. اينا رو گفتم كه بگم خيلي حواستون باشه تب و سفيدي گلوي ويروسي رو با عفونت اشتباه نگيرند و انتي بيوتيك بهش ندن. برا خورشيد خيلي پيش اومد كه تب مي كرد و گلوش سفيد بود و مثلا دكترش نبود پيش دكتر ديگه اي مي بردم و آنتي بيئتيك ميداد و بعد عصرش كه پيش دكتر خودش مي بردم مي گفت ويروسيه و آنتي بيوتيك نمي خواد و زود خوب مي شد. چون در موارد ويروسي آنتي بيوتيك بدن رو در برابر ويروس ضعيف مي كنه و بيماري بيشتر طول ميكشه و بچه دوباره به فاصله كمي مريض ميشه. ديگه حسابي اظهار فضل فرموديم. چقدر عكس ها قشنگ بود و چسبيد. ممنون. آرزو مي كنم جمعتون هميشه جمع باشه و دلهاتون از عشق بهم پر باشه و تعدادتون هم روز به روز به سلامتي اضافه بشه.
مامان آرشیدا
پاسخ
ممنونم عزیزم از راهنمایی های خوبی
فرشته
8 آذر 92 10:41
وایییییی مامان مهربون خواهش میکنم اسم دکتر مولوی رو کامل بهم بگید اخه منم متوجه صافی کف پای دخترم شده بودم ولی بردم دکتر بهم گفتن تا سه سالگی صافی کف پا عادیه اگر بعد از سه سالگی صاف باشه باید گفش طبی داد. البته من دقیق نفهمیدم مشکل ارشیدا جون چی بوده فقط به خاطر اینکه گفتین کفش طبی حدس زدم شاید اونم صافی داشته اینو میگم به خاطر اینکه یه وقت ناراحت نشید و بگید مگه ارشیدا صافی کف پا داره ؟
مامان آرشیدا
پاسخ
آره عزیزم کف پای آرشیدا صافه به خاطر همین فقط آدرس کامل رو ندارم فقط میدونم بیمارستان شریعتی تهرانه دکتر مرتضی مولوی اورتوپد عزیزم
زهرا
10 آذر 92 0:12
زهره جون تسلیت میگم غم آخرت باشه عزیزم چه عکسای خوشکلی ازآرشیدا توی برگای پاییزی گرفتی مشگل آرشیدا کف پای صافه؟ منم کف پام صافه بچه که بودم کفش مخصوص میپوشیدم امابزرگترکه شدم دیگه نپوشیدم آخه هیچکی زورش بهم نمیرسید حالاخیلی کمردرد دارم وباکمی راه رفتن خسته میشم ایناروگفتم که حواست باشه آرشیداهمیشه ازکفش مخصوصش استفاده کنه تاکاملاخوب بشه
مامان آرشیدا
پاسخ
وای پرا کفش نپوشیدی امیدوارم آرشیدا بپوشه
خاله نرگس
10 آذر 92 8:32
واااااااااااااای عسلم چقده عکسای خوشگل خوشگلی انداختی شما. مخصوصا عاشق عکسای پاییزیت شدم. انشاله هیچوقت مریض نشی عزیزم چرا آمپول آخه. فدای خنده هات
مامان آریام
10 آذر 92 10:25
زهره جان من همه پست رو خوندم ولی نمیدونم برای کدومش بنوسیم اما عکسهای پائیزیت محشر شدند...به خصوص اون عکس تنهای آرشیدا قربونش بشم من که از حالا معنی پول و ارزشش رو خوب فهمیده
مامان آرشیدا
پاسخ
آره کاملا میدونه چیزی میخره در قبالش باید پول بده
مامانی روژینا
10 آذر 92 14:53
واییییییییی عزیزم عکسای پاییزی خیلی قشنگ بودن مامانی به شماهم تسلیت میگم غم اخرتون باشه مامان بزرگا خیلی عزیزن
سمیرا مامان آنیتا
11 آذر 92 8:44
چقدر عکسها زیباست خانومی لذت بردم از دیدن دختر قشنگت رمز رو برات خصوصی میذارم
مامان تارا و باربد
11 آذر 92 12:26
سلام عزیزم خوبی ما که بسی حظ بردیم از سفرنامه تصویریتون همیشه به گردش و سفر و تفریح ببوس خانوم طلا رو به جای من دکتر مولوی رو سالهاست می شناسم و بهش مراجعه کردیم واقعا عالیه و دستش شفاست امیدوارم همیشه تندرست و سلامت باشید و آرشیدا جون مشکل خاصی نداشته باشه مراقب خودتون باشید مامانی گل خدا قوت
زهرا
11 آذر 92 19:58
زهره جون خصوصی
مامان آناهیتا
12 آذر 92 1:33
سلام عزیزم اول از همه بهت تسلیت میگم غم اخرتون باشه وای چه جاهای قشنگی رفتید عاشق عکس های پاییزی شدم خیلی دوست داشتنی بودند . امیدوارم حال ارشیدا جون خوب شده باشه
سمانه مامان آرشیدا
12 آذر 92 17:29
آخی عزیزم نازی که 3 تا آمپول خوردی. ایشاللا خوب خوب شدی تا حالا. راستی مشکلش چی بود آرشیدا که پیش ارتوپد بردینش؟ به ما هم سر بزنید.
مامان آرشیدا
پاسخ
مشکل خاصی نیست مهربونم کف پاش یه کوچولو صافه همین ممنون که جویای حالمون شدی دوست خوبم
دنیای آموزش در دخملی شکلک
16 آذر 92 23:38
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ این موش موشی رو نیگااااااااا باید گزارشتونو به سازمان بین الملل حمایت از کودکان بدم آخه تو این سرمای پاییز بچه 4 ماهه چه به فیگور عکس...... ولی کاش منم قبلا همچین سوژه ای میومد تو فکرم تا این بلا رو سرش میاوردم
مامان آرشیدا
پاسخ
انشالله برای بعدی عزیزم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
دنیای آموزش در دخملی شکلک
16 آذر 92 23:41
پروژه خووووب بود.............چندتا گلی هم جونه زد با این کشت بارانی دخمل کشاوزمون ولی مهم نیست...سر وقتش گلا رو هم با کشت غرق آبی میشوریم
مامان آرشیدا
پاسخ
فکر کنم من دیگه فارغ الشستن بشم الهی آمین
آرشیدا
26 آذر 92 1:05
واقعا پست زیبایی بود کلی کیف کردم من عااااااشق این صحنه برگ ریز پاییزم