2 سال و یک ماهگی عروسکمون
عاشقتیم
فقط همین
بابا میگه مامان زهره راستی آرشیدا به اردک چی میگه
آرشیدا داد میزنه آآآکککککووووو(آکو)
امسال ماه مهر بعد از سال ها دوباره برای مامان مثل قبلا ها شده . کیف ، کفش ، لباس و مداد و پاکن و دفتر نو مثل قدیما بعد از چند سال
عاشق این پروژه ها و تحقیقاتم
اما یکم سخته با آرشیدا
دیگه پوشک نمیشی مگه اینکه بخواهیم بریم بیرون چون توی کنترل کردن خودت هنوز یکم وقت نیاز هست اما شب ها دو بار با چشم خواب روی قصری میگذارمت و الان یک ماهی میشه استرس شب ادراری هاتو ندارم
تخت خوابت که الان مدتهاست جدا شده به خودم آفرین بگم یا به تو جوجو
غذا خوردنت خوبه و مامان درصدد که برنامه رژیم غذایی برات تهیه کنه که چاق تر نشی
پارک پارک پارک
چون اهواز زیاد کسی رو نداریم و آرشیدا زیاد با کسی در ارتباط نیست
هر روز عصر میریم پارک نزدیک خونمون و هر روز یه بازی
وقتی پشت نخلک ها قایم میشی و میای دنبالت
ماما پوپ
به اردک میگی اکو
این کجا و آن کجا
16 مهر روز جهانی کودک
مامان از صبح الطلوع تا ساعت 8 شب دانشگاه بود و بابا تهران و آرشیدا با مامان توی خونه تهنا
شبش فقط یه عالمه بوس ازم گرفتی مثل همیشه و هر لحظه که باهمیم
عاشقتیم
فقط همین
بابا میگه مامان زهره راستی آرشیدا به اردک چی میگه
آرشیدا داد میزنه آآآکککککووووو(آکو)
خب شیطون بلا تو که میدونی آکو همون اردکه
بابا میگه مامانی، آرشیدا به جوجه چی میگه داد میزنی جوجو
آآآآ ششششششقطم
این روزها مامان مشغول و سرگرم درس هاست و شما دو روز در هفته پیش پرستاری از صبح تا شب
به پرستارت که خانم مسنی هست میگیم مامان جون
دو تا نی نی دیگه هم داره میگه ماشاللللله آرشیدا شاگرد اول کلاسمونه
راحت غذاشو میخوره و بازی بازی میکنه اما اما خدا نکنه کسی بهش نزدیک بشه و بخواد به وسایلش دست بزنه که دیگه کار تمامه
حالا هرچی مامان بخواد تو اجتماعی تربیت بشی بالاخره درست میشی این هم میگذاریم دوره ایی داره کوچولوی دلبرم
کلی عکس خوشمل از این ماه مونده که بخاطر سرعت پایین نمیشه گذاشت
3 آبان 92
سالگرد نامزدی مون بود
اوه چه زود دیر میشه
سال 79 کجا و الان کجا ... انگار دیروز بود با باباهی نشستیم حساب کردیم خودمون هم باورمون نمیشد
وای چقدر کار انجام نداده داریم و روزها مثل باد میگذره
از همیشه عاشق تر زندگی و دختر فرشته ام و شوهر مهربانم
خدا رو شکر روز به روز بیشتر دارم به اهدافم و آرزوهام میرسم
خدایا به خاطر همه چیز متشکرم
من عاشق فعالتم با بازی هات نفس ام
آرشیدا و باب افسنجی خونه ی ما
92.7.4
متاسفانه شخصیت اصلی کارتون مامان جون یکم بی تربیت بود به استثنای کارهای پاتریک و مامان مجبور شد شبکه اش رو قطع کنه
متاسفانه بعد غذا چند وقت بود کف بشقابت رو لیس میزدی
فکر کنم از پاتریک یادگرفته بودی
ببخش مامان رو خانم گل کوچولو
92.7.24
آرشیدا مامان چی داری میدی باب باب میخوره ؟
آرشیدا : ام
92.7.8
چون جنسش از اسفنجه حتما غذاش هم از پودر ماشین ظرفشویی باید باشه دیگه ؟؟؟!!!
بازی توپ و سبد
92.7.18
انواع توپ ها کوچک بزرگ متوسط نرم سفت توی بازی ما شرکت داشتند
بعد از مفهوم کوچک تر و بزرگتر رفتیم سراغ رنگ های توپ ها و یک مهارت حرکتی دستی تمرکزی پرتاب توپ داخل سبد
از دور و نزدیک بود که توپ ها به سوی سبد شوت میشد
و در پایان توپ ها به سوی سالن که مامان با شوخی و با خنده در اتاق رو بست
وسایل آموزشی کادو هایی که به مناسبت روز نی نی برات خریدیم
بازی با مزه اییه چند بار با هم چند تا شکل ساختیم
بازی محکم بزن تا انرژی منفی هات تخلیه بشه
این مکعب ها که به 6 شکل مختلف میشه سرهم شون کرد
دو مینو که بابا میچینه و شما خراب میکنی
100 قطعه که روی هر کدوم یه شکله
جاده لگویی برای ماشین کوچولوها
92.7.21
یه جاده لگویی درست کردم که ماشین هات رو داخلش حرکت بدی
با پاهای کپل ات زودی خرابش کردی
مثل اینکه اینطوری بیشتر ذوق بازی رو میکنی تا بازی هدفمند باشه پس شادی کن
صبح زود ساعت 7 بریم دردر
92.7.30
آرشیدا آماده شده بره خونه مامان جون (پرستار مهربونش) و مامان بره دانشگاه
عاشگتم که میخوای دکمه آسانسور رو بزنی
اینقدر خوب با این موضوع کنار اومدی و خوب درک میکنی که مامان برا چی میره و با اینکه تا شب ما رو نمی بینی آروم هستی و بابا از سر کار میاد دنبالت تا من برگردم
عاشق داناتم جوجو رنگی پر طلایی من
قرار نی نی وبلاگی
92.8.3
یه روز خوب دیگه کنار دوستان عزیزم
زهرا جان خوش رو مامان روژان عروسک
سارا خنده رو و عمه جون مهربون علی خوشتیپ
مامان خوش قلب کیاوش آروم
سپیده خوش خنده و ساجده کوچولوی مودب
باران کوچولو و مامان مهربونش
فرگل کوچولو و مامان مهربونش
و در آخر ارسطو خوشتیپ و مامان خوش قولش
آرشیدا و علی خوشتیپ
آرشیدا و ارسطو خوشتیپ
عاشق نگاه های پر معنای کیاوش ام
آخر شب رفتیم کیان پارس قدم بزنیم یه هاپو از جلوی چشمت رد شد و نگاهت مثل برق گرفتش
از شهراسباب بازی تا پاساژ مرکزی دنبال هاپو و صاحبش دویدی تا بابا یکم جلوتر رفت و به آقاهه گفت میشه یه لحظه بایستید اونموقع کلی با هاپوهه خوش و بش کردی
جیگمل کوچولوی عاشق هاپوی من
وقتی یه روز آسانسور خراب باشه و نشه کالسکه برد بیرون
92.8.9
پیاده روی و قدم های مامان کند میشه و باید راه رفتن باب میل جیک جیکو باشه
و در آخر که یکم راه اومدی و خسته شدی و گرمت شد
میخواستی سویشرتت رو از تنت در بیاری
وقتی میریم بیرون حتی اگه خسته هم بشی اجازه نمی دی به هیچ وجه بغلت کنیم
این از عجایب خلقته
سومین زنجیره انسانی برای نجات کارون
92.8.10 جمعه
بعد هم پیاده رفتیم تا پارک چوبی
یه پارک جدید پیدا کردیم خوراک ، نفس ، پر از ماسه بادی
امیدوارم تصمیم نداشته باشند کفش رو بپوشونند تا با نی نی دوستان قرار بگذاریم اونجا تا پا برهنه برند بازی کنند