عید اومده ، بهار اومده
عید اومده ، بهار اومده
سال نو ، بهار نو
و آن گاه که شکوفه های بهاری سر از دامان پر مهر طبیعت بلند کرده و آمدن بهار و شادی دوباره را نوید میدهد و نسیم فرح بخش بوی مشک و عنبر را به مشامم میرساند و خنده و شادی تو هر لحظه مرا به زندگی و فردای بهتر به امید تو عشق یگانه من پیوند میدهد
دخترم ای صفا و صمیمیت خالصانه ی عشق
سر تا پای وجودت را از اعماق وجودم بوسه باران
و همواره تو را میپرستم
عید اومده ، بهار اومده
آرشیدا صبح روز عید رو اینگونه آغاز کرد
جوجو در حال خوردن شکلات صبحانه خونه مادرجونی
و بعد هم به حیاط پر از گل و پروانه رفت و به کمک باباهی و پدرجون (البته فقط کار زیاد میکرد )
جارویی که آرشیدا کلی باهاش هنرنمایی و بازی کرد و به هیچ وجه حاضر نشد اونو رها کنه
آخه یکی نیست بگه بچه جون آخه با جاروی هم وزن خودت چکار داری؟؟؟!!!
نهار آرشیدا ماهی بود وااااای چشمتون روز بد نبینه خودش رو با ماهی یکی کرده بود
اون هم حدود یک ساعت قبل از سال تحویل
واااااااااااااای بدتر از اون آب هم قطع شده بود فکر کنم چون بیشتر آدما مشغول حمام و یا شستن ظرف های نهارشون بودند
خلاصه باباهی یه قابلمه از آب پر کرد و روی اجاق گرم کرد و آرشیدا جیگمل ما از سر تا به پا شسته شد
آرشیدا قبل از سال تحویل در حال لباس پوشیدن
آرشیدا در لحظه تحویل سال 1392
پدر جون برای نهارمون شاورما خوشمزه درست کرد و زمان تحویل سال همه دور سفره نهار جمع بودیم
اینم سفره هفت سین کوچولو و خوشمل ما که آرشیدا چون همش بغل این و اون بود عکس مجاز نداره باهاش برا نمایش
آرشیدا بغل پدرجون که از اعماق وجودش به آرشیدا عشق می ورزه
آرشیدای خواب آلود در حال پذیزایی شدن اونم با کلی شکلات
تخم مرغ های خوشرنگ سفره هفت سین ما هنر دست عمه زری
اینم آرشیدای کوچولوی من چند ساعت بعد از تحویل سال که آماده شده بریم خونه اون مامان جونش
نصف بیشتر سفرمون رو بین مسیر راه از خونه این پدرجون به اون پدرجون و برعکس بودیم