خداحافظ خونه قشنگ من
خداحافظ مجتمع ارغوان
5 شنبه اسباب کشی داشتیم و امروز یکشنبه دوباره برای تمیز کردن و آوردن چند تکه آخر اثاثیه و خداحافظی به خونه قبلی رفتیم
و من تموم خاطرات بارداری و زایمانم و ... و... و...
امروز خاطرات این دو سال سریع ، همه روزهای خوشش برام زنده شد روزی که خبر صدا قلب و تولد دوباره ی زندگی ام، آرشیدای نازم رو به شاهین دادم . اون تکون ها و شیطونی ها که توی دلم بود و
یادم افتاد به روز زایمانم
یه روز جلوتر از موقع موعد عمل ، با وجود عمل سرکلاژ که طبیعی اومدن آرشیدا غیر ممکن بود و درد زایمان وحشتناکی که سراغم اومده بود و همون لحظه برق رفته بود و من مجبور شدم چهار طبقه رو با پله های تاریک وحشتناک ذره ذره پایین بیام و ...
روزی که آوردیمت خونه که انگار کل در و دیوار خونه برا وجودت شادی میکردند ، اولین خنده هات ، اولین دد دد گفتن هات ، اولین بار که جونه زدن دندونهای مرواریدی کوچولوت رو دیدیم ، بابا گفتن و ماما گفتن هات ، غذا خودن هات ، خندیدن و گریه هات ، و شادی هات
و باز هزار بار دیگه خدایا شکرت
و ممنونم خونه خوب که محافظ جون ما و کوچولوی قشنگمون بودی
با این اسباب کشی دوباره آغاز میکنیم زندگی تمیز و شادتر و بهتری را
٩١.٩.٥