اندر احوالات آرشیدا بین13 تا 14 ماهگی
فرشته ناز من خوشگل تر از همیشه ، با محبت تر از قبل ، و تو دل برو تر از هر موقع دیگه شده
آرشیدا عشق و محبت رو تو خونه ما بیشتر کرده و با مهربونی غیر قابل وصفش خوشبختی ما رو چند برابر کرده
آرشیدا و لباس های خوشمل پاییزی با پاپوش های خرگوشی
91.9.8
یعنی من عاشق اون پاهای تپل کوچولوتم با اون خرگوش هات مادری
این روزها هم بازی جدید ما مادر و دخمل شده صدا خرگوش در آوردن و به جای پاپوش های آرشیدا حرف زدن
آرشیدای طلای من چون این ماه یکم کسالت داشت زیاد نتونستم باهاش کار کنم
دایره لغاتش فقط چند تا کلمه هست که خودش بتونه بگه اما بیشتر کلمات عامیانه ی یک هجایی رو مثل دست ، پا ، چشم ، مو ، شیر، و غیره و غیره رو بعد از گفتن من تقلید میکنه و با صدای نرم و نازکش تکرار میکنه .
موقعی که میخواد چیزی بخوره تا دهن من و بابایی یکم از چیزی که میخوره نگذاره خودش لب نمی زنه
نارنگی که دستش میاد رو همش رو دونه دونه تا دهن بابایی نگذاره دست بردار نیست
ای وروجک باباهی ، میگند دخمل ها بابا دوستند اما فکر نمیکردیم از الان بروز کنه
آرشیدا جهشی میخواند
91.8.16 ساعت 10 صبح
مامی آرشیدا: آموزش های آرشیدا بعد از مدتی از سر گرفته شد
اما با گفتن فقط چند تا کلمه خسته شد و خوابش برد
شاید داره توی خواب ناز این کلمات سخت سخت رو مرور میکنه
آرشیدا کوچولو: بعد از این همه لوزا مامانی املوز کلی کتاف آوده خی اشم خیوون میگه میوه میجه گیج شدم خب خیلی سخت بود خسته شدم لالا کدم
آرشیدا و روروئک
با خنک شدن هوا آرشیدا هر روز به حیاط برده میشه و داخل روروئک کلی بدوبدو میکنه و با مامان بازی میکنه . صدای خنده اش کل مجتمع رو پر میکنه
این قدر بامزه میدود و بازی میکنه و با ملودی و موسیقی که براش پخش میشه میرقصه
آرررررررشششششیدا عــــــــاشقتــــــــــــــتم
در اولین فرصت عکس میگیرم و میگذارم
آرشیدا مصمم برای ایستادن
٩١.٨.١٧
امشب آرشیدا تونست به تنهایی روی پاهای کوچولوش بایسته و این اولین موفقیت آرشیدا در ایستادنه
گامهایت استوار فرشته ناز من
جمعه و گردش
با خنک شدن هوا گردش هایمان اطراف شهر اهواز رو از سر میگیریم
چند کیلومتری اهواز ، شهر رامهرمز یکی از قدیمی ترین شهرهای جهان قرار داره
اطراف رامهرمز جایی که رودخانه این شهر با رود دیگری به هم پیوسته و رود جراحی رو تشکیل میدهد یک جای باصفا با آبی خنک
91.8.19
آرشیدا که چسبیده به خیار کوچولوش و دل کنده نمیشد ازش
اینجا سه تایی وسط رودخونه ایم آبش خنک بود خیلی حال داد
مستقل شدن آرشیدا در غذا خوردن
یه چند روزی بود جوجه طلای خونه ما بد غذا شده بود و در حین خوردن غذا به زور، یه چیزهایی میگفت که اصلا متوجه نمیشدم
تا اینکه فهمیدیم چی میگه و چی میخواد
آرشیدا کوچولو: خب خودن دوش دالم گذامو بخولم ، خودم بلدم ، ببین ابل بر میداری میذاری چنگال بعد میذاری دخنت خب این دیجه کال نداله
٩١.٨.٢١
بــــــــــــــــله خانم کوچولو میخواد غذاشو خودش بخوره الان یک هفته هست اونم اصلا حاضر نیست با چنگال و قاشق خودش باشه ، پیشبند رو هم که اصلا حرفش رو نزن یک ماهی ترک کرده اصلا حاضر نیست دور گردنش بندازم . برنج خوردنش دیدنیه وقتی قاشق رو پر برنج میکنه بالا میبره قاشق اش وارونه میشه و هیچی توی دهنش نمیره بعد که لقمه کوچولو دهنش میگذارم همه رو میده بیرون و خودش درباره تلاش میکنه فکر کنم مادری اعتماد به نفست یک کمی بیش از حد رفته بالا
حالا باید تلاش کنم اعتماد به نفست بیاد پایین
آرشیدا و تلفیق اسباب بازی هاش
دیشب برای آرشیدا اسباب بازی های تو در توشو آوردم و با هم یک کمی بازی کردیم اما جمعشون نکردم و داخل هم گوشه سالن بودند . هر روز صبح هم که بیدار میشیم آرشیدا رو بغل میکنم میبرم توی اتاقش تا یک اسباب بازی رو انتخاب کنه برای بازی صبحش و خودم میرم توی آشپزخونه معمولا برای درست کردن نهار آرشیدا
وقتی اومدم دیدم دو تا اسباب بازی رو با هم تلفیق کرده و چه لذتی میبرد از اینکه اشکال رو داخل ظرف ها گذاشته
91.8.23
تازه یکی از کاسه ها رو هم گذاشته بود برای کلاه مترسکش و برا خودش دست میزد
قبون دست های کوچولوت بشه مادر با این شیرین کاری هات
اومدم و ظرف رو کنار هم گذاشتم تا ببینم چقدر میتونه رنگ ها رو با هم ست کنه بد نبود برای بار اول نتایج خوبی داشت
عسل عسلی من
٩١.٨.٢٥
الهی قربون انگشت های کوچولوی ظریفت برم
ایستادن ها و شیرین کاری های آرشیدا
91.8.27
جوجه ی کوچولوی خونه ما وقتی که می ایسته یه عالمه شیرین کاری هم از خودش در میاره
یا میخواد دست دسی کنه برقصه یا دو تا کنترل را میخواد برداره و یا ... خلاصه برنامه ها داریم ما با این وروجک
آرشیدا در هفته ایی که گذشت
ارکستر بزرگ خونه کوچیک ما آرشیدا که با بلز کوچیکش صداهای زرگی تولید میکنه
فقط خدا کنه خودکار جایی نبینه
آرشیدا و هنر جدیدش فوت کردن چای داغ
91.8.27
صبح ها که مامان برا آرشیدا شیر گرم میکنه چون که داغه و آرشیدا عجله داره برا خوردن مامان میگه داغ هههههه و از دور شیر رو فوت میکنه و جوجه کوچولو یاد گرفته و دیشب که بابایی چایی آورد اول با انگشت کوچولوش به باباهی گفت اوخ بعد هم شروع کرد به فوت کردن چای. سر سفره شام هم یه کوچولو دلستر توی لیوان بهش دادم ریختش توی سفره میگم آرشیدا ریخت بابا تن صدای نازکش میگه یـــیــــخ (ریخت) و چند بار تکرار کرده باباهی هم کلی قربون صدقه طوطی کوچولوش شده
الهی من دورت بگردم که اینقدر تو خوبی دوردونه ی من
یک موفقیت بزرگ
امشب دختر گلم اولین قدم های زندگی شو برداشت اول چند بار یک قدم و در نهایت سه قدم
عمر منی تو مادر
91.8.27 (1 سال و 1 ماه و 15 روز)
برای دیدن این لحظه ثانیه شماری میکردم
وقتی که دستانم را به سویت دراز کردم تا تو رو در آغوش بگیرم و تو با قدم های سست و لرزانت این نوید را دوباره در دلم پروراندی که ای خدا من خوشبخت ترینم
آرشیدا عاشقتم
پنجشنبه که اسباب کشی داشتیم
هیچ چیز جلو دار دخملی نبود کلی برا خودش توی روروئک حال کرد . اینقدر جیغ و داد کرد که کل همسایه ها فهمیدند ما یه نی نی وروجک داریم
91.9.2
با صدای خودش که میپیچید توی خونه خالی کلی حال کرد اینقدر جیغ کشید که سرفه اش گرفت ، من باباهی هم کلی ذوقیدیم
قضیه موش تو سوراخ نمی رفت
آرشیدا از وقتی یاد گرفت بایسته هر سری تمایل داره با خودش چیزی رو هم بلند کنه دیروز جعبه ابزار ماشین بابایی رو مثل کیف انداخته بود به دست کوچیکش و میخواست بلند بشه امروز هم جوراب های کوچولوش رو میخواست با گردنش بگیره و بلند بشه که من و باباهی کلی به کارش خندیدیم
91.9.4
آرشیدا و قفل و کلید
آرشیدا عاشق کلید و سوئچ تازگی ها یاد گرفته کلید رو توی قفل بچرخونه . بابا که این چند روز با جعبه ابزارش زیاد کار داشت از دست این وروجک کلافه و دائم با هم سر و کله میزدند آرشیدا جعبه ابزار رو ده ها بار بیشتر برای کشف چیزهای جدید زیر و رو کرد و من نگران که روزی 100 بار دست های کوچولوش رو باید میشستم
و آرشیدا موفق به یافتن کلید و قفل از بین اون همه وسایل و خوشحال
91.9.4
و اینقدر با دقت اون کار رو انجام میداد و بعد از داخل کردن کلید اون رو میچرخوند
آرشیدا عاشــــــــــــــــقتم به خدا
شما جای من بودید چکار میکردید؟؟؟!!!
البته من 1000 تا بوسش کردم
آخرین شبی که میخواستیم بریم کلید خونه جدید رو تحویل بگیریم ، نی نی آرشیدا رو بردم حمام ، سه ساعت با خوشبوترین شامپوها و صابون ها شسته و مالش داده و ایشان را بسی در آب های زلال و شفاف استحمام داده و بد از اندرونی از حمام با روغنهای معطر مالش و نوازش داده و بوسه ها بر بدن سیمین پرنسس انداختی و زلفان را همی هی شانه زدی و ... باباهی از سر کار آمدی و بسی از دیدن این نوگل زیبا بسیار کیفور ها شدی و خلاصه بماند
حالا تصور کنید موقع شام که خوراک مرغ بود چشم جوجه کک ما به ران تپل مرغ افتادی هی گریه سر دادی و پا توی یه لنگه کفش کردی که من من من ( یعنی خودم میخوام شام بخورم )
مامانی و باباهی هم چاره ایی نداشتند جزء تسلیم بس باباهی پاچه گکان جوجه هک را بالا کشید و این شد ریخت و قیافه آرشیدا و باباهی هم هی ذوق همی کرد و هی چریک چریک بسی عکس گرفت (حالا باید میخندیدم یا گریه میکردم )
آرشیدا بعد از استحمامی دوباره نایی براش نمونده
دونه دونه گلهای قالی که روزی هزار بار پاهای کوچولوی نازت رو میبوسند به فدات
آرشیدا تاتی تاتی کنان آماده رفتن به دد دد
قبونت برم کیتی خوشمل من
خوابیدن های جدید آرشیدایی
91.9.7
آرشیدا تازگی ها اینطوری میخوابه
بابا به آرشیدا میگه طلای من بعدش هم بغلش یکنه و کلی بوس بوس بوس این دخمل لوس هم میخواد باباهی رو ببوسه خی دماغ بابایی میره تو دهنش و باباهی 20متر میپره بالا و این صدای غش غش آرشیداست که دوباره خونه رو پر نورتر و روشنتر از قبل میکنه
آرشیدا و لباس های خوشمل پاییزی با پاپوش های خرگوشی
91.9.8
یعنی من عاشق اون پاهای تپل کوچولوتم با اون خرگوش هات مادری
این روزها هم بازی جدید ما مادر و دخمل شده صدا خرگوش در آوردن و به جای پاپوش های آرشیدا حرف زدن