دو و چهار ماهگی یه جوجو سخن گو
مامان اینا تیه؟
بابا اینا تیه ؟
92.10.11
عاشق پرسیدن این چیه پرسیدنتم
همه چیز رو با اینکه میدونی چیه با با چشم های براق با کمی چاشنی شیطنت میپرسی ماما این تیه
دیشب که بابا داشت جوراب های شسته شدش رو جفت میکرد
لنگه به لنگه میپرسیدی بابا اینا تیه
بابا اینا تیه ؟
بابا اینا تیه ؟
بابا هم دائم میگفت : ای جونم این جورابه
منم از تو اتاق داشتم بهشون میخندیدم
میتی مامان(مرسی مامان)
دو سال و سه ماهگی
نوش جونت عشق کوچولوی من
اینقدر خوشمزه میگی که دلم میخواد بخورمت
دایره ادای لغاتت خیلی خوب داره بالا میره و داری خوش زبون میشی
اما سر بعضی کلمات رو همچنان اون چیزی که دوست داری میگی
ام
هر نوع خوراکی خوشمزه
یه شب با باباتی رفته بودید بیرون و من نشستم خونه درس بخونم
با اینکه شام خورده بودی
بابا زنگ زده میگه جوجو گرسنشه
آرشیدا بیا به مامان بگو چی دوست داری
گوشی رو که گرفتی سریع گفتی آش
بابا هم یه ظرف بزرگ آش برات خریده بود آورد خونه
این روز ها توی امتحانات پایان ترممه
کتاب و جزوه ها که باز میشه میای و روی جزوه ها رژه میری
سعی میکنم از این حالت عکس بگیرم
کلی عکس داری که بعد امتحاناتم برات میگذارم
عشق و زندگی منی مو طلایی کوچولو
هم تو ،هم باباتی
کلی عکس از این دو سه ماه داری که برات نگذاشتم
تاریخ دقیق روزش رو ننوشتم اما از این چند ماه اخیره عشق کوچولوی من
این ماه در گیر امتحانات پایان ترمم بودم و با اینکه درس ها فوق العاده مشکله اما معدلم خوشبختانه 17 به بالا شد و ممنونم از تو کوچولوی نازم که اینقدر خوب و مهربونی و مامان این چند هفته رو سازگاری کردی که به درسم برسم
ممنون از پرستار خوبت که بهش مامان جون میگی و از صبح تا 7 شب ازت پرستاری میکرد
و خاله کبری همسایه قبلی عزیزم که زحمت بردن آرشیدا رو صبح ها به عهده گرفت
این سری از عکس ها از موبایلمه که دلم نیامد برات نگذارم
برای چکاپ 2 سالگی رفتیم مرکز بهداشت و توی مسیر برگشت بردمت پارک و اونجا یه دوست فینقیلی بامزه پیدا کردیم
اینقدر مواظبت بود زمین نخوری
آرشیدا و مراسم انار خورونش در پاییز 92
هر موقع میخوای انار بخوری از لباس های قدیمی تر تنت میکنم که راحت انار بخوری
تو هم ماشالله عاشق انار با صورت میری داخل انار و تا دونه آخر رو از پوستش جدا میکنی و میخوری
دونه انارهایی که دیگه نتونستی از پوست جداشون کنی
من فقط برای یه سری از انار خوردنت عکس گرفتم اما این اتفاق خوشمزه هر روز به نحوی خودنمایی میکرد
آرشیدا و ماکارونی بازی
پیدا کردن ماکارونی ها داخل کابینت مثل پیدا کردن یه گنج بزرگه برات
کلی شکل های مختلف با هم درست کردیم
عاشق دست های کوچولوی توانای توام
آرشیدا توی فروشگاه گوشت فروشی
رفتیم فروشگاه بعد کلی سفارش کارت خوانشون به خاطر یارانه کار نمیکنه
بابا هم من و شما رو گذاشت و رفت که پول بگیره
بازی نبود که سر من و ملت در نیاوردی
هر کس میامد مرغ سفارش بده کت یا لباسش رو میکشیدی و بند کلاهت رو یک سرش رو به من داده بودی که وقتی لباس مردم رو میگیری من بکشمت طرف خودم و شما غش غش بخندی
توی هر بازی و خنده هات دقت میکنم ببینم کدوم حس ات بیشتر توی اون زمان و مکان فعاله وروجک
شاهکار های آرشیدا
خوردن قند توی خونه ما برای نی نی ها ممنوعه اما امــــــــــــــــــا بازی با مکعب های اون برای خلاقیت کاملا آزاده
عاشق تل زدنی روی موهای طلاییت
یه روز خوب در کنار مادر بزرگ و دایی و خاله های مامانی
یه روز شاد که دعوت بودیم خونه دایی منصور
عصر همه توی باغ دایی مسعود جمع شدیم و ایشون برا بازی بچه ها گل رس آماده کرده بود
و مادر بزرگ کلی برای نوه ، نتیجه ها مجسمه های خوشگل درست کرد
اینم دختر خاله ،دختر دایی های خوشگل مامان زهره
مهین و مهتا و مهجبین و بهار
جوجوهایی که بچه ها درست کرده بودند
اما آرشیدا فقط نگاه میکرد و دست به گل رس ها نبرد
خوشم میاد دایی هام و مادر بزرگم هم مثل خودم خلاقند
یه روز خونه برادر زندایی و بازی با مامان خوش تیپ
بازی های کودکانه و سرمستی های سرشار از شادیت را میپرستم
کودک شاد من
خاله بازی تو وجود دختر هاست
عاشق چیدمان ظرفاتم
اینقدر ایجا توی این ظرف ها آب خوردی و به به کردی که منم اومدم توی خاله بازیت برام چای ریختی
مثل مامان عاشق برنامه های کلاه قرمزی هستی
عاشق تیپ خوشگل برزیلی پوشتم
آشپز کوچولوی خونه ما که بابا عاشق دستپختشه
بابا خود آرشیدا رو نخوره خیلیه
عاشق کله گنجیشکی ام، که دونه دونه از دستم میگرفتی و با کلی به به داخل بشقاب میگذاشتی با نظم خاصی روی هم جاشون هم نمیشد با یه فشار کوچولو همه رو له میکردی
و حالا کتلت
یکی ندونه فکر میکنه مامان ازت کار میکشه
کباب های آرشیدا وسط کباب های مامانی در حال سرخ شدن
اینم کباب شامی هات
بابا همه رو با کلی بوس ازت نوش جان کرد
اول پاستل برای تو
فرجه امتحاناتم رفتم ماشین حساب بگیرم این ها به چشمم خورد برات خریدم
اولین اثر پیکاسو کوچولومون با پاستیل
این هم اثر مخربانه ات بر روی فرش
پلنگ صورتی دوست جون آرشیدا
چند ماه پیش در هنگام پیاده روی با بابا و شما در خیابان نادری
تا رفتم مغازه ای چیزی ببینم دیدم یه پلنگ صورتی بزرگ رو بغل کردی و داری با آغوش کشیدنش به این طرف و اون طرف میبریش
گر چه من با خرید عروسک های بی کیفیت مخالفم اما بابا گفت تا چشمت بهش افتاد چنان جیغی از روی ذوق کشیدی که بابا سریع خریده بودش
احساس خوبی بهش ندارم
هوووووی من شده این پلنگ صورتی
احسساس میکنم شب ها که ما خوابیم میره سر وسایلمون و سر یخچال
شب به یه حالتیه ، صبح که بیدار میشیم تغییر حالت داده
اینم شب های امتحانم که تا صبح بیدار بودم و آرشیدا بغل پلنگ صورتیش لالا میکرد
عاشقتم ،عشق شنل قرمزی من
شبب یلدا 92 (سومین یلدا)
یخمک هندوانه
حالا یعنی مثل قدیم ها میخواستیم کرسی داشته باشیم
شلغم ، لبو ، آجیل ، ژله بستنی انار،یخمک هندوانه ، میوه ، شیرینی
توی ظرف های سفید لب قرمز زرینی
جای همه خالی
بارون میاد شر شر
آرشیدا: مامان اینا شیه؟ آبه
مامان: نه مامان جون بارونه از اسمون میاد
و دوباره و دوباره مامان اینا شیه؟
مامان عاشق خلاقیت هاته
آرشیدا این چیه درست کردی مامان جون
هاپووووه
عاشق دست های کوچولوی خلاقتم که با ذوق برام هاپو درست میکنی
عاشق پازل چیدنتم که با این همه دقت همه رو فقط میخوای توی هم جا بدی
یه دختر اهوازی قرتی با عینک آفتابی
بعضی شب ها با بابا میفرستادمتون دنبال نخود سیاه تا بشینم درس بخونم
از وقتی میخواستی بری عینک رو چشمت بود تا برگردی خونه خخخخخخ
عاشق این لباس پوشیدنتم که هر لباسی دوست داری بدون توجه به ما و گرمی سردی هوا باید بپوشی
اولین بار که توی پارک سوار ماشین سارژی شدی
آرشیدا و باب باب اسفنجی
یه شب رفتیم نمایشگاه های بین الملل
یه باب اسفنجی برات خریدیم ، یکم هم باد میامد و شما هم هوس بازی
دو بار بادکنکت از دستت رها شد و رفت بالا بالاها
و هر دوبار با تلاش مامان و دویدنمون دنبالش چندین متر اون طرف تر پیدا شد
شبی بود برا خودش واقعا
بفرمایید شام من و تو هم دردسری شده برای ما
ساعت 11 بعد از نیمه شب با دیدن برنامه بفرمایید شام هوس کیک کردید
و بابایی خسته شما رو برد براتون کیک بخره
حالا بعد سفارش کیک ، کارت خوانه شیرینی فروش خراب و شما هم منتظر کیک بابا میگه دقیقا مثل این شکلکه شده بودی
تا بابا میره از بانک پول بگیره و برگردید بابای بیچاره دلش برات کباب شده بود
کیک رو درسته گذاشتیم جلوت و چه حالی بردی
عزیز دلم که اینقدر هوس کیک کرده بود