آرشیدا عشق مامانی و باباهی آرشیدا عشق مامانی و باباهی ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

☺☻آرشیدا خورشید آریایی☺☻

یک قرار نی نی وبلاگی

1392/3/8 18:17
نویسنده : مامان آرشیدا
5,190 بازدید
اشتراک گذاری

توی این صفحه قراره کلی عکس از نی نی های خوشگل بیاد

دوست هایی که شاید یه روز آرشیدا سراغشون رو از من بگیره

جمعه قراره اولین دیدار رو با هم داشته باشیم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آرشیدا

الینا - آرمیتا - مانی- اهورا - علی خوشتیب- سپهر- کیاوش- آرتین -ستایش- و پریسا جونی

با مامان و باباها

و مامان روانشناس

جمعمون حسابی جمعه

ببینیم کی میاد کی نمیاد ؟؟

قرار شد جمعه پارک چوبی اطراف محوطه بازی بچه ها ساعت 7 عصر

طریقه شناسایی بادکنک ... دست بچه ها "دوست دارید بیشتر هم بادکنک بیارید تا بچه ها و باباها رو بفرستیم دنبال بادکنک بازی و نخود سیاه نیشخند

(جمعه میبینی هر چی بچه وولک اهوازیه و آبادانیه یه بادکنک دستشه اومده پارک)

قهقهه

بچه ها قرار شد برا نی نی ها پاپ کورن بیاریم و سعی کنیم خودمون درست کنیم منم یک سفره یک بار مصرف میارم همه پاپ کورن ها رو بریزیم روی هم تا بچه ها عشق و صفا کنند . وسیله چای و هر چی دیگه دوست داشتید به غیر از شکلات ،چیپس و پفک... بعد با هم برنامه ریزی میکنیم برا جلسات و کارگاه های خلاقیت مادر و کودکمون

 

 

علی جون _کیاوش_ آرمیتا_سپهر_آرسام_الینا_ مانی _محمد فرزام

 

 

 آرشیدا و دوست جونیا

 

ساعت 6:45 دقیقه بود رسیدیم پارک به محوطه بازی چند تا بچه در حال بازی با وسیله ها بودند اما هیچ کدومشون بادکنک دستشون نبود خیال باطل باباهی یکی از بادکنک ها رو به نشونه قرارمون بالای یه میله وصل کرد ،با سارا جون مامان علی تماس گرفتمبه من زنگ بزن کفت بازی استقلاله و علی داره بازی رو تماشا میکنه بین دو نیمه میارمش... تو دلم گفتم عمرا بتونه علی عشق فوتبال رو راضی کنه که بیاد .آرشیدا و باباهی هم در حال عشق و بازی با اسباب بازی ها ...  تا ساعت 7:05 دقیقه دیدم یه مامان خوشتیپ از دور یه بادکنک زرد توی یه دستش و یه نی نی ناز که داره قدم قدم به سمتون میاد لبخند قند تو دلم آب شد وای که چه نی نی پسمل خوشمل و کوچولویی "کیاوش و مامان مودبش " جلو اومدندبغل و ما همچنان منتظر بقیه مامان ها که سارا جون تماس گرفت که بابا شما کجایید من نمیبینمتون ... نزدیک درب ورودی همون اول اولش ... آخه من از روی نرده ها اومدم داخل خنده و بله این دومین بار بود که با سارای مهربون رو به رو میشدم ... اینقدر چهره این دختر شاد و خندونه که وقتی باهاشی اصلا گذر زمان رو حس نمیکنی قلب در عین مهربونی یه کودک درون فوق العاده فعال داره که جمع رو همیشه گرم نگه میداره ... خلاصه جای مورد نظر رو انتخاب کردیم برای نشستن و سارا مشغول باد کردن بادکنک ها شد و هر بچه ایی هم که رد میشد و بادکنک میخواست سارا یکی بهش میداد کم کم بقیه بچه ها هم اومدند و جمعمون حسابی جمع شد ... برای نی نی ها سفره پهن کردیم و مشغول خوردن پاپ کورن شدند و مامان ها مثل عکاس ها افتاده بودند به جونشون . سارا جون هم زحمت کشیده بودند و یک کیک شکلاتی خوشمزه درستیده بودند و بعد یک سری قرار برای سری های بعد گذاشته شد .خسارات وارده هم چاقو و بشقاب های مسافرتی سارا بود که چاقو رو نفهمیدیم چی شد ... بشقاب ها رو هم که برای باباهی کیک گذاشتیم که گفت کلی دنبال سطل زباله گشتم تا پیدا کردم و انداختمشون نیشخند و با یک بار مصرف اشتباهشون گرفته بود زبانشرمنده سارا جون

 

یک عصر جمعه فراموش نشدنی

 

92.2.20

آرشیدا

آرشیدا قبل از آمدن بچه ها

 

کیاوش و آرشیدا

http://kiavash-khan.niniweblog.com/ کیاوش ناز و خوشگل

علی خوشتیپ

http://alijoon.niniweblog.com/ علی خوشتیپ خان عشق استقلال

الینا

http://mosaferkocholo.niniweblog.com/ الینای ناز

اینقدر این دخمل موهاش خوشرنگه و خودش خوشگل که عکسش حتی یک ذره از زیباییش رو هم نشون نمیده

آرمیتا

http://armita1389.blogfa.com/ آرمیتای ظریف با صدای عروسکی

محمد فرزام

محمد فرزام خوش صحبت که با مامان و عمه مهربونش اومده بود

http://mohamadfarzam_90.niniweblog.com/

و عمه معصوم مهربون و دوست داشتنی عاشق اسم آرشیدا

http://navadeganekhanbaba.niniweblog.com/

آرسام

http://arsamarsam.niniweblog.com/ آرسام تپل

سپهر

http://sepehre_maman.niniweblog.com/ سپهر و مامان خوش قلبش

مانی جون

http://mardkoochooloo.niniweblog.com/ مانی یک کوچولو خجالتی

کیاوش

و دوباره کیاوش نازم

و در آخر تشکر از مامان روانشناس عزیز

 

آرشیدا و دوستان

بچه ها در حال خوردن پاپ کورن البته دو سه تا از بچه ها بغل مامان ها شون بودند

کیک خوشمزه مامان سارا

http://motherschef.niniweblog.com/

این هم کیک شکلاتی خوشمزه که سارا جون زحمتش رو کشیده بودند

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (64)

زهره مامان آریان
18 اردیبهشت 92 7:05
خوش به حالتون.
جای مارو هم خالی کنید.خوش بگذره


قربونت جاتون واقعا خالیه
منا مامان الینا
18 اردیبهشت 92 8:22
سلام زهره جون
فکر کنم اول شدم نعععع؟
من حدودای 7.30 میام اشکال که نداره عزیزم؟
بادکنک هم نداریم!اشکال که نداره عزیزم؟
پاپ کورن هم بلد نیستم درست کنم اشکال که نداره عزیزم؟


قربونت شما بیایید و الینا رو فقط بیارید بقیه چیزش با ما
بابای آرشیدا
18 اردیبهشت 92 9:50
من از این طرح استقبال می کنم. نظرم اینه که چایی با شیرینی بیشتر می چسبه! چایی آوردیم فکر شیرینی هم باشیم


باباهی اصلا شما رو میخوایم بفرستیم دنبال نخود سیاه خخخخخخخ
مامان علی خوشتیپ
18 اردیبهشت 92 10:30
انشاالله که میام
زیر انداز میارم ولی خیلی بزرگ نیست
باکنک یا بادبادک؟
من باکنک میارم
من پفک میارم ببینم کی میخواد حرف بزنه؟
چلو کباب چی شد؟


منم باکنک میارم عزیزم 2 تا یکی برا تو یکی برا آرشیدا
نخور نخور از این پفک ها تپل تر میشی دلبندم (چشمک)
مامانیه سپهر
18 اردیبهشت 92 13:03
سلام گلم.با وجود سرما خوردگی شدید (در حد تیم ملی) و اسباب کشی مامانم اینا، تمام سعیم رو میکنم که بیام.
به امید دیدار همگی
راستی ممنون از رمز گلم. و اینکه ایده ی خیلی خیلی خوبیه.
از الان بگم ما هستیم.


ممنونم عزیزم و از داشتن دوستی مثل شما به خود میبالم
مامان آناهیتا
18 اردیبهشت 92 13:35
خوش به حالتون منم دلم می خواد بیام ولی ...

عزیزم دستت درد نکنه بابت ادرس ها . تا کتاب هایی که سفارش دادم از تهران برسه سرم گرم میشه . ممنونم لطف کردی

میشه کارهای خلاقانه تونو تو وبلاگ بزاری تا ما هم دورادو.ر بهره ببریم مرسی


باشه عزیزم با مامان روانشناس که تلفنی صحبت کردم ازش خواستیم اون مطالب رو توی وبش بگذاره و ایشون لطف کردند و قبول کردند
مامان کیاوش
18 اردیبهشت 92 18:23
ما بچه های خوبی هستیم هم پاپ کورن میاریم هم بادکنک.چیپس و پفک هم نمیاریم.
به امید دیدار


بوس بوس مشتاق دیدار
مامان آناهیتا
18 اردیبهشت 92 22:17
مرسی عزیزم که به مامان روانشناس گفتی


عزیزم اون یکی از دوستان خوبه منه تازه با هم آشنا شدیم
خاله نرگس
19 اردیبهشت 92 7:00
پس ما چی تنها تنهاای جانم الینا جونمم هست منم می خوام بیام از اینجا تا اهواز چقده راهه وای خوش به حالتون. یه عالمه نی نی یه آرشیدای خوشگل. انشاله خوش بگذره


کاش میشد شما و ساینا جونم هم بیایید
مامان آناهیتا
20 اردیبهشت 92 21:22
مامانی زود خبر از غروب جمعه بهمون بده


حتما عزیز دلم ( بوس)
مامان علی خوشتیپ
21 اردیبهشت 92 8:39
سلام عزیزم
به منم خیلی خوش گذشت
دوتا از بشقابام هم نبود


شاهین فکر کرده بود یکبار مصرف اند خب میگه کلی دنبال سطل زباله گشتم تا انداختمشون رفت
منا مامان الینا
21 اردیبهشت 92 10:05
سلام زهره جون
خوبی عزیزم؟
آرشیدا جونم چطوره؟ ببوسش خوشکلمو
پس عکسها چی شد ما منتظریما!

راستی یه پیشنهاد زهره جون
از اونجایی که هوا داره به شدت به سمت گرما میره و ما اهوازیا گرمایی البته شوما رو نمیگما! بهتر نیست اینجور جلسات توی جای سرپوشیده باشه
یه جاهایی هست به اسم خانه کودک که توی کیانپارس و فکر کنم گلستان باشه من تا حالا نرفتم به نظرت میتونیم اونجا دور هم جمع شیم؟


نمی دونم عزیزم اگه بشه یه جایی پیدا کنیم که فوق العاده میشه برا جلسات بعدی مون
مامان کیاوش
21 اردیبهشت 92 12:04
سلام عزیزم.
مرسی بابت زحمت های دیروزتون.
خیلی دوست داشتنی بودین و در کنارتون خوش گذشت.واقعا ممنون.
بوس برای شما و آرشیدا کوچولوی خودم.


ممنون دیروز کنار شما دوستان مهربونم یه روز فراموش ناشدنی بود
مامان ایناز
21 اردیبهشت 92 12:29
سلام خیلی دوست داشتم بیام ولی نشد


تا لحظه آخر چشمم به ورودی درب پارک بود با بادکنک ببینمت
زهرا
21 اردیبهشت 92 14:12
خوش به حالتون.چه خوب که دوستای مجازی همدیگه رومیبینن
من هم اهوازهستم امیدوارم دفعه بعدی ماهم باشیم دوستم


امیدوارم و بیصبرانه منتظر وجود مهربونت (بوس)
مامان آرشين
22 اردیبهشت 92 1:10
آفرين به مامان فعال... واقعا آفرين


ممنون مامان آرشین مهربونم
سپیده از وبلاگ "کودک من"
22 اردیبهشت 92 5:52
به به ما هم در اینده نه چندان دور به شما خواهیم پیوست.


وای منتظر اون لحظه هستم تا ببینمتون (بوس)
منا مامان الینا
22 اردیبهشت 92 8:03
ای جانم ای جانم ای جانم این نی نی های دوست داشتنی
دلم واسشون تنگ شد
خیلی خوب بود زهره جون و خیلی هم زود گذشت از بس مشغول حرف زدن و بچه ها شدیم نفهمیدم کی ساعت 9 شد!
زوده زود یه قرار دیگه بذاریم باش؟


به من که خیلی خوش گذشت (بوس)
معصومه مامان آرتین
22 اردیبهشت 92 8:24
عزیزم ایشالله همیشه شاد شاد باشین.
خیلی دوست داشتم بیام ولی حیف که نشد. ایشاله سری بعد....



امیدوارم سری بعد ببینمتون (بوس)
مامان آناهیتا
22 اردیبهشت 92 10:57
سلام عزیزم همیشه به گردش و شادی .

خوش باشید همیشه


ممنونم قربونت (بوس)
مامان علی خوشتیپ
22 اردیبهشت 92 12:01
سلااااااااااااام
به بهههههههههههه
چه پست باحالیهههههههه
ای قربونش برم چه بابای بایی کرده.این عکسو میدزدم ازتون
من از دیروز دارم پست میذارم وقت نشده کاملش کنم
خیلییییییییییییی بهمون خوش گذشت
دستت درد نکنه که این قرارو گذاشتی
ببوس گل دختر نازتو


قربونت بیشتر زحمتش رو که شما کشیده بودید عزیزم
مامان علی خوشتیپ
22 اردیبهشت 92 12:02
هی شوهرم گفت چرا کیک بوی پیاز میده!!!!!!!!
به خاطر این پاپ کورنا بوده ها


کیکت خیلی خوشمزه بود ... آره چون یک سری پاپ کورن ها با طعم پیاز و جعفری بودند آخه
مامان علی خوشتیپ
22 اردیبهشت 92 12:02
دل منم برای دوستان و نی نی های نازشون تنگ شده


منم همینطور
خاله نرگس
22 اردیبهشت 92 12:06
آخ جوون. دلم خواست. یه عالمه نی نی خوشگل. مخصوصا آرشیدا عشقم و الینا خوشگلم. چه عاااااالی بوده معلومه حسابی با هم خوش گذروندین. جلساتتون برقرار و دوستیهاتون پایدار.


واقعا جای شما و ساینا کوچولو خالی بود
مامان کیاوش
22 اردیبهشت 92 12:57
چه عکسها خوب شدن.مال ما همه تاریک و بد افتاده.با اجازه چند تا از عکس ها رو برمیدارم.
راستی لینکتون میکنم.
باز هم ممنون به خاطر روز قشنگی که برامون ساختین.


قابلی نداره دلبر همه رو هم برداری اشکال نداره (بوس)
مامان کیاوش
22 اردیبهشت 92 12:58
راستی ممنون به خاطر تعریفتون.خیلی لطف داری عزیزم.


عین واقعیت بود دلبر
فرشته
22 اردیبهشت 92 13:13
خوشا به حالتان ای کاش من هم انجا بودم وبسی خوش به حالم میشد


واقعا عزیزم
مامان علی خوشتیپ
22 اردیبهشت 92 13:30
شکلک شرمندگی کوووووووو؟چقد منو تحویل گرفتی
فدا سر خودتو شوهرتو و آرشیدا...ظرفای نشکن برای گم شدنن دیگه.پس چجوری از شرشون خلاص بشیم


مامان علی خوشتیپ
22 اردیبهشت 92 13:31
عزیزمه..چه عکس آرشیدا که روی سرسره هست خوشگله


قابل نداره اصلا خودش رو هم میخوای بدم (الکی )
مامان خورشيد
22 اردیبهشت 92 14:09
واي چقدر هيجان انگيز. چقدر خوش گذشته بهتون. دست همگي درد نكنه كه همت كردين و اين برنامه رو راه انداختين. هميشه خوش باشين و ديدن روي ماهتون نصيب ما هم بشه.

خوش بحالشون كه تو و آرشيدا رو ديدن.


ممنونم عزیزم همش از خوبی خودته (بوس بوس)
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
22 اردیبهشت 92 17:38
آخی چه قراری بوده چقدر نی نی وبلاگی فقط جای ستایش مهربونم خالی بوده اون خیلی مهربونه عاشق بچه هاست ان شالله دفعه دیگه ما هم هستیم


عزیزم واقعا جاتون خالی بود ... به امید دیدار
شبنم
23 اردیبهشت 92 0:15
به به به چه جمعی بوده عصر روز 20 اردیبهشت از همه نی نی های خوشتیپ اهوازی!!
این همه نی نی خوشگل رو ادم با هم و یک جا می بینه، هوس می کنه که کاش از تو خلیج فارس شنا کرده بود و خودش رو به خوزستان رسونده بود!!
ولی واقعا لذت بردم از این قرار بزرگ و جمع صمیمی شما جنوبی ها که آوازه خونگرمی تون همیشه سر زبون ها بوده، که انقدر باحال هستید و دور هم جمع شدید و یه روز زیبا داشتید..
من از دوست های مامان الینا هستم و از دیدن عکس وروجک کوچولوش اینجا، کلی لذت بردم..و همین طور عکس نی نی های دیگه
شااد باشید.


ممنمونم عزیز مهربون واقعا نی نی ها به آدم آرامش میدند (بوس)
سمان مامان آرشیدا
23 اردیبهشت 92 2:00
منم هیجان زده شدم از دیدن عکساتون.
معلومه حسابی خوش گذشته بهتون.
کاش منم نزدیکتون بودم میومدم.


واقعا خوش گذشت دور هم جای شما خیلی خالی
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
23 اردیبهشت 92 8:42
با افتخار لینک شدین


میسی منم سر فرصت حتما
مامان اهورا
23 اردیبهشت 92 12:19
سلام زهره جون متاسفانه من نتونستم بیام اخه اخر هفته ها دانشگاه خرمشهر هستم کاش قرار بعدی وسطه هفته باشه که ما هم باشیم البته اگه اشکال نداشته باشه ولی معلومه خوش گذشته ان شالله همیشه شاد باشید عزیزم برای قرار بعدی ما رو هم خبر کن مرسی گلم


دلبری آخه بیشتر بچه ها کارمند هستند و جمعه شب ها قرار شده دور هم باشیم
مریم مامان عسل
23 اردیبهشت 92 17:04
ایول ای ول!
جای ما خالیییییییییییی
مامانی آرشیدا خیلی خوشگل توصیف کردی.
منم دلم میخواد خوبببببببب
کلی به کار باباهی ارشیدا خندیدم که ظرف کیک سارا جونو انداختن سطل زباله! اونم بعد از کلی جستجو برای سطل زباله جهت رعایت نظافت محیط پارک!
خخخخخخخخخ
ای جونم چقدر شیرینن همه شون این فسقلی ها!
خوب شحاتوننننننننننن


ممنونم عزیزم
فرشته
23 اردیبهشت 92 18:34
سللللللللااااااممم من منتظر رمز هستم




دلبر خب من نمیشناسم شما رو که :-(


خانم عباسی عزیز قبلا هم اومده بودید وبم لطفا آدرس وبتون رو برام بگذارید
فرشته
23 اردیبهشت 92 21:02
اره اومدم حدس زدم پنجره اتاق ارشیدا رو به مهد باز میشه چند بار هم اومدم نظر گذاشتم اما وب ندارم به هر حال شما اختیار وبتون رو دارید اگر لایقم دونستید رمز بدید اگر نه من دوس ندارم کاری رو که میل ندارید با دلشوره انجام بدید ارشیدای نازمو ببوسید


عزیزم موضوع خاصی نیست فدای مهربونت رمز رو برات ایمیل کردم حالا دوباره میفرستم بوس بوس
نیلوفر
24 اردیبهشت 92 0:09
____█████____█████ ___██♥◊◊◊◊██_██◊◊◊◊♥██ _██♥◊◊___◊◊█_█◊◊___◊◊♥██ ██♥◊◊_____◊◊█◊◊_____◊◊♥██ ██♥◊◊______◊◊◊______.◊◊♥██ ██♥◊◊_______◊________◊◊♥██ _██♥◊◊______________◊◊♥██ __██♥◊◊___________◊◊♥██ ____██♥◊◊_______◊◊♥██ ______██♥◊◊__◊◊♥██ ________██♥◊◊ ___________██♥◊◊ _____________██♥◊◊ _______________██◊ خدا حفظش کنه ما آپیم خاله جونم
مسافران آسمانی
24 اردیبهشت 92 0:56
زهره جون رمز رو برات خصوصی گذاشتم
راستی میشه چون من نینی ندارم به جاش واسه خودم آرد بیارم و آردبازی کنم...؟


عزیزم شما باید دو تا کیسه آرد بیارید چون بالاخره این کودک درون وروجکتون باید یه جورایی آروم بشه (خنده)
مامان علی خوشتیپ
24 اردیبهشت 92 10:44
خصوصی


دقیقا عزیزم چرا خودم زودتر به این فکر نیافتادم
سپیده از وبلاگ "کودک من"
24 اردیبهشت 92 14:47
اخخخخ


ای جان چه خنده ایی
مریم مامان عسل
24 اردیبهشت 92 17:38
سلام گلم. مامانی میدونم که بچه دیگه از لحاظ دهانی در این سن تثبیت میشه اما این نسبیه و در هر بچه ای فرق میکنه. برای همین صحبت از دوسال شیر دادن در میانه چون ممکنه حداکثر تا 2 سال میل به مکیدن و این وابسگی دهانی هنوز در کودک ارضا نشده باشه. در مورد آرشیدا جونم این قضیه خوب پیش رفت. ولی حس میکنم هنوز هم برای عسل زوده. نمیدونم شاید هم چون دلم نمیاد از شیر بگیرمش دارم خودمو توجیح میکنم. باور کن شیر دادن به عسل برای خودمم دیگه خیلی سخت شده. اما چه کنم که تنها راه ارامششه. اتفاقا قصد کردم که دیگه بهش شیر ندم. اما وقتی بی قراری های شبونه شو میبینم نمیتونم از این آرامشی که میتونم بهش بدم رو دریغ کنم. چیکار کنممممممم ؟؟؟


سعی خودتو بکن تو میتونی (بوس)
مامان آناهیتا
25 اردیبهشت 92 0:05
خصوصی نازنین


هفت خوان رستم بگو دیگه (نیشخند)
مامان آناهیتا
25 اردیبهشت 92 0:52
به روزم عزیزم
مریم مامان عسل
25 اردیبهشت 92 0:58
آره همینطوره عزیزم.تازه ضعیفی خودمم بهش اضافه کن. گاهی که تا صبح مک میزنه و سینه ام کاملا از شیر خالی شده ولی هنوزم ولش نمیکنه، کلافه و عصبی میشم.


منم چند روزیه که عسلو میبرم توالت جیش میکنه و خیلی خوشش میاد. براش جالبه که بجای جیش تو پوشک بره دستشویی. ولی فکر نمیکنم هنوز بتونن خودشونو کنترل کنن و اعلام کنن که جیش دارن. لطفا بازم تجربیات روزانه تو در این مرحله از پوشک گرفتن به اشتراک بذار. مرسی گلم







عزیزم روزها پوشکش نمیکنم ولی هر نیم ساعت تا یک ساعت میبرمش روی قصری الان دیگه خودش میگه تیش و سریع خودش رو میگیره خیلی خوب داره جواب میده الان دو ماهه دارم باهاش کار میکنم به نظرم نتیجش خوب بوده فقط مشکل اینجاست که هر موقع هم بیرونیم و پوشکه میگه تیش و من میمونم چکارش کنم بهش میگم اشکال نداره توی پوشک باشه اون موقع ست که دچار دو گانگی میشه تا برسونمش دشویی هم کل تیشش ریخته
مریم مامان عسل
25 اردیبهشت 92 0:59
ای جونم چه قالب خوشگلیه این پیشی ملوسه!


مسی خاله مریم جونم (بوس)
مامان آناهیتا
25 اردیبهشت 92 1:47
خصوصی عزیزم
مامان آمیتیس
25 اردیبهشت 92 4:43
ایشالا قسمت بشه ما هم یه روزی تو جمعتون باشیم


امیدوارم اون روز زودتر برسه عزیزم
مامانیه سپهر
25 اردیبهشت 92 10:17
سلام زهره جونم. واسه جمعه همه ی سعیم رو میکنم. آخه خودم عاشق آرد بازیم.فقط خدا کنه که بتونم بیام.آخه با خانواده شوهری قراره بریم بیرون. (به خاطر مادرشوهرم)
آقاااااااااا منم آرد بازی میخوامممممممممم




امیدوارم بیایی و بتونیم دوباره همدیگه رو ببینیم
زهرا
25 اردیبهشت 92 14:50
مرسی که منودعوت کردی بیصبرانه منتظردیدن شماهستم
گـُ لـ ی
25 اردیبهشت 92 18:51
همینجوری؛ من هنوز مامان نشدم؛ اصلا ازدواج نکردم که بخوام مامان بشم ولی گفتم شاید مامانِ کرمانی داشته باشین که من باهاشون آشنا شم .. البته تویِ کلِ نی نی وبلاگ رو میگم .. بازم ممنون که جواب دادین ..
زهرا
26 اردیبهشت 92 0:27
خصوصی
فرشته
26 اردیبهشت 92 17:40
اخه چرا ما اهواز نیستیم یا چرا شما تهران نیستید منم ارد بازی میخوام . اخه چراااااااااااااا؟


عزیزم ببخشید خب
مامان کیاوش
26 اردیبهشت 92 21:19
سلام گلم.ما هم سعی میکنیم بیایم. خصوصی
مامان زهرا
27 اردیبهشت 92 4:38
خوش به حالتون اهل کدوم شهر هستید منم میخوام عضو بشم


اهواز عزیزم
بابای مرسانا
28 اردیبهشت 92 12:37
سلام
ممنون از دعوتتون
ولی متأسفانه نی نی ما خیلی بی قراره و حسابی حالمون رو گرفته
لذا نتونستیم بیاییم
شاید کمی بزرگتر بشه راحتتر بتونیم بیاییم
خوش باشید


مرسانای نازنین تون رو ببوسید به امید دیدار کودک زیبارویتان
نسیم
28 اردیبهشت 92 14:14
سلام عزيزم ماشالله چه دخملي ناز و شيريني دارين. خدا براتون حفظش کنه خوشحالم که باهاتون آشنا شدم. به وبلاگ روبان دوزي من هم سري بزنيد. اگر مايل به تبادل لينک بودين خبرم کنيد. باباي
مامان پریسا
1 خرداد 92 19:44
جای من خالی


اخی انشالله قرارهای بعدی بوس
اعظم مامان آوین
1 خرداد 92 20:25
ماشالا به این بچه های رنگارنگ .خوش به حالتون .جای ما هم خالییییییییی . بووووووووووووس برا آرشیدا جونم .

نمی دونم چرا پست جدید برام باز نمیشه


عزیزم ممنون جای شما واقعا خالی بود بوس بوس
مامان ایناز
7 خرداد 92 0:37
خوش باشید جای ماهم خالی
زهرا عمه آرشیدا
31 مرداد 92 8:21
سلام دیشب دختر ما به دنیا اومدمامان وباباش اسمشو گذاشتن آرشیدا. امروز اومدم ببینم آرشیدا به چه معناست که اومدم توی وب شما.مامان و بابای خلاقی هستین.به وب منم سرس بزنید.البته تازه راهش انداختم. مرسی
منم
19 شهریور 92 18:00
سلام خوش به حالتون منم دو تا کوچولوی ناز دارم دیگه وب ندارم اهوازی هستم به با هم بودنتون حسودیم شد خوش به حالتون


سلام عزیز شما هم میتونید بیاید در کارگاه مادر و کودک ما شرکت کنید
دخملی شکلک
12 بهمن 92 3:55
من عشق این جمع هام هااااااااااااااااااااااااااااااا............... کاش منم دعوت بودم