یک قرار نی نی وبلاگی
توی این صفحه قراره کلی عکس از نی نی های خوشگل بیاد
دوست هایی که شاید یه روز آرشیدا سراغشون رو از من بگیره
جمعه قراره اولین دیدار رو با هم داشته باشیم
آرشیدا
الینا - آرمیتا - مانی- اهورا - علی خوشتیب- سپهر- کیاوش- آرتین -ستایش- و پریسا جونی
با مامان و باباها
و مامان روانشناس
جمعمون حسابی جمعه
ببینیم کی میاد کی نمیاد ؟؟
قرار شد جمعه پارک چوبی اطراف محوطه بازی بچه ها ساعت 7 عصر
طریقه شناسایی بادکنک ... دست بچه ها "دوست دارید بیشتر هم بادکنک بیارید تا بچه ها و باباها رو بفرستیم دنبال بادکنک بازی و نخود سیاه
(جمعه میبینی هر چی بچه وولک اهوازیه و آبادانیه یه بادکنک دستشه اومده پارک)
بچه ها قرار شد برا نی نی ها پاپ کورن بیاریم و سعی کنیم خودمون درست کنیم منم یک سفره یک بار مصرف میارم همه پاپ کورن ها رو بریزیم روی هم تا بچه ها عشق و صفا کنند . وسیله چای و هر چی دیگه دوست داشتید به غیر از شکلات ،چیپس و پفک... بعد با هم برنامه ریزی میکنیم برا جلسات و کارگاه های خلاقیت مادر و کودکمون
علی جون _کیاوش_ آرمیتا_سپهر_آرسام_الینا_ مانی _محمد فرزام
ساعت 6:45 دقیقه بود رسیدیم پارک به محوطه بازی چند تا بچه در حال بازی با وسیله ها بودند اما هیچ کدومشون بادکنک دستشون نبود باباهی یکی از بادکنک ها رو به نشونه قرارمون بالای یه میله وصل کرد ،با سارا جون مامان علی تماس گرفتم کفت بازی استقلاله و علی داره بازی رو تماشا میکنه بین دو نیمه میارمش... تو دلم گفتم عمرا بتونه علی عشق فوتبال رو راضی کنه که بیاد .آرشیدا و باباهی هم در حال عشق و بازی با اسباب بازی ها ... تا ساعت 7:05 دقیقه دیدم یه مامان خوشتیپ از دور یه بادکنک زرد توی یه دستش و یه نی نی ناز که داره قدم قدم به سمتون میاد قند تو دلم آب شد وای که چه نی نی پسمل خوشمل و کوچولویی "کیاوش و مامان مودبش " جلو اومدند و ما همچنان منتظر بقیه مامان ها که سارا جون تماس گرفت که بابا شما کجایید من نمیبینمتون ... نزدیک درب ورودی همون اول اولش ... آخه من از روی نرده ها اومدم داخل و بله این دومین بار بود که با سارای مهربون رو به رو میشدم ... اینقدر چهره این دختر شاد و خندونه که وقتی باهاشی اصلا گذر زمان رو حس نمیکنی در عین مهربونی یه کودک درون فوق العاده فعال داره که جمع رو همیشه گرم نگه میداره ... خلاصه جای مورد نظر رو انتخاب کردیم برای نشستن و سارا مشغول باد کردن بادکنک ها شد و هر بچه ایی هم که رد میشد و بادکنک میخواست سارا یکی بهش میداد کم کم بقیه بچه ها هم اومدند و جمعمون حسابی جمع شد ... برای نی نی ها سفره پهن کردیم و مشغول خوردن پاپ کورن شدند و مامان ها مثل عکاس ها افتاده بودند به جونشون . سارا جون هم زحمت کشیده بودند و یک کیک شکلاتی خوشمزه درستیده بودند و بعد یک سری قرار برای سری های بعد گذاشته شد .خسارات وارده هم چاقو و بشقاب های مسافرتی سارا بود که چاقو رو نفهمیدیم چی شد ... بشقاب ها رو هم که برای باباهی کیک گذاشتیم که گفت کلی دنبال سطل زباله گشتم تا پیدا کردم و انداختمشون و با یک بار مصرف اشتباهشون گرفته بود شرمنده سارا جون
یک عصر جمعه فراموش نشدنی
92.2.20
آرشیدا قبل از آمدن بچه ها
http://kiavash-khan.niniweblog.com/ کیاوش ناز و خوشگل
http://alijoon.niniweblog.com/ علی خوشتیپ خان عشق استقلال
http://mosaferkocholo.niniweblog.com/ الینای ناز
اینقدر این دخمل موهاش خوشرنگه و خودش خوشگل که عکسش حتی یک ذره از زیباییش رو هم نشون نمیده
http://armita1389.blogfa.com/ آرمیتای ظریف با صدای عروسکی
محمد فرزام خوش صحبت که با مامان و عمه مهربونش اومده بود
http://mohamadfarzam_90.niniweblog.com/
و عمه معصوم مهربون و دوست داشتنی عاشق اسم آرشیدا
http://navadeganekhanbaba.niniweblog.com/
http://arsamarsam.niniweblog.com/ آرسام تپل
http://sepehre_maman.niniweblog.com/ سپهر و مامان خوش قلبش
http://mardkoochooloo.niniweblog.com/ مانی یک کوچولو خجالتی
و دوباره کیاوش نازم
و در آخر تشکر از مامان روانشناس عزیز
بچه ها در حال خوردن پاپ کورن البته دو سه تا از بچه ها بغل مامان ها شون بودند
http://motherschef.niniweblog.com/
این هم کیک شکلاتی خوشمزه که سارا جون زحمتش رو کشیده بودند