آرشیدا عشق مامانی و باباهی آرشیدا عشق مامانی و باباهی ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

☺☻آرشیدا خورشید آریایی☺☻

19 ماهگی نی نی دخملی

1392/4/28 14:35
نویسنده : مامان آرشیدا
6,170 بازدید
اشتراک گذاری

وای خدای من چقدر این روزها زود میگذره

 

اولین لقمه نون و کره و پنیر

92.2.12

اولین بار که برا صبحانه نون و پنیر و نون و کره و خرما و ارده خوردی . لقمه کوچولو به اندازه ناخن شست مامان

 

وای خدای من چقدر این روزها زود میگذره

 

اولین لقمه نون و کره و پنیر

92.2.12

اولین بار که برا صبحانه نون و پنیر و نون و کره و خرما و ارده خوردی . لقمه کوچولو به اندازه ناخن شست مامان

 

یادگیری اولین کلمات انگلیسی به زبان اشاره

  • baby
  • eat
  • drink
  • bird
  • diaper
  • cat
  • horse

من عاشق این انگشت کوچولوتم که موقع bird اشاره کردنت چشم هاتو برام ریز میکنی مامان تا اونجا که جا داره تماشای تلویزیون رو برات محدود کرده اما از baby signing time نمیتونی بگذری 

 

کلمات جدید این ماه

  • تتاب: کتاب ... صبح ها که از خواب بیدار میشی تتاب تتاب کنان اول کلی کتاب بغلت میگیری
  • تربت: شربت ... که خود وروجکت در کابینت رو باز میکنی و طلب نوشیدنی از مامان داری
  • تیس: جیش ... که بیشتر مواقعی که پی پی میکنی میگی
  • تاب
  • کش:کفش

و یه عالمه کلمه دیگه که خیلی هاش نامفهومه بقیه رو یادم اومد بعد مینویسم

 

 

نوستالژی های مامان

کلاس سوم دبستان بودم و یه leader به تمام معنا توی کل مدرسه ... یک نمایش اجرا کردیم به اسم حسنی نگو یه دسته گل... من در نقش راوی داستان بودم

هیچ لحظه ای اون نمایش حتی از ذهنم کمرنگ هم نمیشه ،اسم بچه ها که شخصیت ها رو بازی میکردند رو خوب یادمه ... یادش بخیر

و حالا برای شما دخمل کوچولوی مامان این کتاب داستان شده تتاب مورد علاقه تون

صبح، ظهر و شب چندین بار دوست داری بشنوی تتابت رو ورق بزنی و مامان با تقلید صدای هر شخصیت

برات میخونه و تو لذت میبری

حالا دیگه این داستان شده لالایی شبونه برای شما دلبندم خنده

 

 

روز مادر

بابا من و آرشیدا رو به مناسبت روز مادر به بستنی خوشمزه دعوت کرد و کلی کادو خوشگل خشکه داد "نقدی"

آرشیدا

بستنی قره قوروت خوشمزه

آرشیدا

آرشیدا این روزها هر کجا میخواد بره به غیر از آنا یه کتاب داستان هم باید با خودش بیاره بیرون

دختر اهل کمالات و مطالعه ست دیگه از خود راضی

هدیه این ماه ما برا دخملی یه صفحه پازل

و یک بازی برای تقویت دست های کوچولوی آرشیدا

 

صفحه پازل و نخ و مهره آرشیدا

 

برای دوستان عزیزم که سوال کرده بودند از کجا این وسایل رو خریدید

( من بیشتر وسایل هوش آرشیدا رو از شهر اسباب بازی کیان پارس پاساژ امام رضا میگیرم . خانم سلیمانی طبقه پایین و خانم رستمی عزیزم دوست خوب من و آرشیدا طبقه بالا و کتاب های آرشیدا رو از خواهر خانم رستمی عزیزم کتاب فروشی محام قسمت کتاب کودکان که همیشه منو در انتخاب کتاب کمک فراوان میکنند

خانم سلیمانی گفت از صفحه پازل توی انبار داریم بهش بگید از اون که مامان آرشیدا گرفته خودش میدونه قیمتش چند ماه پیش 15 بود اما الان 35 شده بود

تازه الان قیمت اسباب بازی مارک TOLO فوق العاده بالا رفته و اصلا به صرف نیست گریه کلی وسیله میخواستم خب گناه ما چیه عروسک کوچولو هاش 17 شدند قبلا که آرشیدا به دنیا اومد 7 بودند اون موقع گفتم بزرگتر بشه بخرم چیز دیگه خریدم الان دیگه زورم میاد کلافه  )

مامانی امیدوارم قیمت ها بازم پایین بیاد تا دوباره بتونم برات اسباب بازی های هوش خوشگل مارک بخرم گر چه توی اهواز به این بزرگی فقط همین جاست که یه چیز خوب پیدا میشه

 

آرشیدا آرشیدا

آرشیدا

همون شب بعد ازخرید و رسیدن به خانه که مادر و دخمل اینقدر هول داشتند که لباس ها رو هنوز عوض نکرده کلی بازی کردیم

 

 

آرشیدا آرشیدا

آرشیدا با دقت هر چه تمام تر سعی میکنی نخ ها رو از درون مهره عبور بدی و گاهی دقیقه ها میبینم در گوشه ایی آروم نشستی و همچنان در تلاشی ماچ

 

صفحه پازل هم شامل چهار ربع دایره که یک صفحه رو تشکیل میده و 12 قسمت پازل که چهارتا دایره داره در ابعاد مختلف که سعی میکنم هر سری که بازی میکنیم مفهوم کوچیک و بزرگ رو روی اینها بهت بفهمونم و بقیه قسمت ها رو هم تا حدودی تشخیص میدی اما باز در جاگیر کردنشون یکم هنوز وقت نیاز داری

 

 یه جمعه بارونی در جمعه بازار کفتر فروشان اهوازی

خنده

باباهی که عاشق بارونه پیشنهاد قبل نهار بریم یه دوری بزنیم

ما هم عشق دردر از خداخواسته سریع سوار ماشین شدیم .اولش هوا خیلی لطیف و نم نم بارون میبارید اما وسط راه مثل این بود در آسمون باز بشه و هر چی بارونه یکدفعه بریزه بیرون استرس

و بعد دوباره ابرها رفتند و هوا شد بهاری و خنک

این موقع سال ،این آب و هوا توی اهواز بی سابقه بود

 

آرشیدا


آرشیدا نزدیک پل سفید معروف اهواز


آرشیدا

قطره های بارون که یکی در میون پوست لطیفت رو نوازش میدادند و تو شونه های کوچولوتو بالا برده بودی و در حال لذت بردن میدویدی بغلم


آرشیدا

همین طور که داشتیم اهواز گردی میکردیم چشممون خورد به یک جمعیت زیادی که در حال خرید و فروش کبوتر بودند


آرشیدا

مامان پیاده نشدم چون خیلی شلوغ بود و اکثرا مردونه . شما و بابا هم رفتید و یه چرخی زدید

از توی ماشین همش چشمم دنبالتون بود یهو دیدم داری برا خودت وسط جمعیت میری و بابا نیست استرس تمام وجودم رو گرفت یهو که دست بردم در رو باز کنم بپرم بیام بغلت کنم دیدم باباهی نشسته چند قدم اونطرف تر و داره ازت فیلم میگیره خیالم راحت شد و دوباره نشستم سر جام ... بعد به باباهی میگم چرا آرشیدا اینقدر ازت فاصله گرفته بود ؟ بابا هم گفت اینقدر ذوق کرده بودی بهت میگه برو پیش کبوترها ازت عکس بگیرم شما هم بدو میری چشم

 

آرشیدا

92.2.13

 

 

 

آرشیدا عشق ژله

 

آرشیدا

92.2.13

جمعه بعد از ظهر

قربون ماهت بشم که اینقدر ژله دوست داری

طرز تهیه: یک عدد مامان باحوصله ، یه دوست مهربون که مامان باهاش در حال اس اس بازیه (قابل توجه مامان مریم مهربون ) که خوشگلی و خوشرنگی این ژله مثل اونه .... و یک آرشیدا عشق ژله که کلی از پودر هر رنگ چشیده ،کلی از مایع هر رنگ نوشیده و یه ظرف بزرگ بستنی های رنگ سفیدش رو خورده و یه کاسه بزرگ ژله براش درست شده که موقع خوردن این ژله خوشمله باباهی و مامانی یکم از خوردن گیلاس ژله لذت ببرند اما .... اما ..... هی روزگار گذشت اون روز ها که هی با باباهی به هم تعارف میکردیم و برا هم کلاس میگذاشتیم که آخری رو تو بخور نه عزیزم تو بخور  قهقهه اولش کاسه ژله خودت رو خوردی ما هم دست به چونه نشسته منتظر که تو سیر ژله بشی خوشمزه بعدکه ژله خودمون رو آوردیم آنچنان با حسرت بهش نگاه میکردی انگار اولین بارت بود اصلا میخواستی ژله بخوری ... آخی

یعنی سر خوردن این ژله اینقدر من و بابا خندیدیم که نگو چون اصلا بهمون نمیخواستی بدی که بخوریم ژله هم خوشمزه و خوشرنگ نمیشد ازش گذشت

 

 

عصر جمعه

اولین قرار نی نی وبلاگی های اهوازی

آرشیدا

آرشیدا

آرشیدا

92.2.20

 

 قرار دادن 8 مکعب رنگی روی هم

تشویق تشویق تشویق

آرشیدا آرشیدا

92.2.20

شیرینی کوچولوی خونه عشق من ، با دیدن توانایی های سرشار از شوقت جون میگیرم عزیزکم

من عاشق این دست ها و تمرکز گرفتن با دقتتم که سعی در انجام کارهایی سخت میکنه

و فقط و فقط میتونم روزی هزاران هزار بار بگویم خداوندا شکر

چند بار امتحان کردم برای یه جوجه مثل تو باید این کار خیلی مشکل باشه

ابرو

 

آرشیدا عشق حلقه کمر

آرشیدا

آرشیدا

92.2.17

توی باشگاه که صبح ها میریم یک حلقه کمر هست که خیلی دوستش میداشتی و خدا رو شکر کلی باهاش سرگرم بودی .منم یکی برات خریدم که باهاش بازی کنی ،حالا میری وسط حلقه و دست کوچولوهات رو بالا میبری و باباهی حلقه رو دور کمرت میچرخونه و شما غش غش میخندی

خنده

 

ماشین کشنده

 ایهام از ماشینی که بهش کش وصل شده و ماشینی که با کش کشیده میشه

اونم با چسب برق

آرشیدا

92.2.20

وای که چقدر این بازی رو دوست داری و هر کجا که ماشین کوچولوت چپ کنه سریع باید درست بشه و بعد ادامه مسیر

هورا

 

 

آنای بیچاره یا خوشچاره

قهقهه

آرشیدا و آنا

92.2.17

بعد از حمام ازم درخواست کردی که شامپو تو بهت بدم و چون دیگه داشت تمام میشد من این کار رو با کمال میل انجام دادم

و در حین آماده کردن عصرانه با این صحنه بامزه روبه رو شدم

سبز

آنا مشغول شسته شدن و تند تند دست میمالیدی شرش و شش شش میکردی منم از دور مثل همیشه دوربین رو zoom کردم و کلی عکس گرفتم

خنده

 

 

هو هو چی چی قطاره 

آرشیدا

آرشیدا

92.2.25

برات قطار درست کردم قرار بوده آخرش رو خودت درست کنی ببین چی کردی

 

 

بازی با مهره و چوب کباب حسینی

آرشیدا

آرشیدا

 92.2.28

نخ کردن مهره ها خیلی برات تمرکز میخواد و گاهی چند دقیقه طول میکشه تا موفق بشی منم برات پوب کبابی ها رو سر تیزش رو صاف کردم و توی یکی از مکعب ها جا دادم وای که چه حالی کردی از روی هم گذاشتن مهره ها بعد هم رنگ ها رو تفکیک کردم خیلی خوب روی رنگ خودش میگذاشتی

آفرین پری کوچولوی نازم

تشویق

 

دخملی ام حالا دیگه مزاحم تلفنی هم میشه

92.3.8

آرشیدا ظهر زیاد خوابیده بود و شب بیخوابیش گرفته بود و داشت با موبایلم بازی بازی میکرد ... والا موبایله قفل بود دیدم از داخل موبایل یکی داره میگه الو الو خجالت حالا ساعت چند ؟؟؟ 12 شب

حالا کی بود اونطرف خط ... منا جون مامان الینا مو خوشمله که به اسم منا جون سیو کردم ... سریع گوشی رو قطع کردم و چک کردم دیدم بله اشتباه شماره گیری کرده وروجک

سریع تماس گرفتم برا منا جون برای عذرخواهی که خودشون متوجه شده بودند کار آرشیداست و آرشیدا یه ریز و پشت سر هم میگفت بده من ... ما من (ماله منه) بده من ... و توفیقی بود نصفه شبی صدای منای عزیزم رو شنیدم و برای برنامه ریزی روز جمعه در جریانش گذاشتم

و در آخر زیر گلوی آرشیدا رو با دو سه تا بوس محکم کتک زدم

من عــــــــــــــــــــــــــــــــــــاشق ما من (مال من) گفتن هات و بوی زیر گلوی خوشمزه و نرمتم نفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــسم

خدایا اینقدر به من توانایی بده که بتونم جلوی خودم رو بگیرم و آرشیدا رو قورت ندم

خیال باطل

البته جمعه صبح خواب بودم دیدم موبایلم زنگ میزنه تا از رختخواب بلند شدم و رفتم سراغ مامانم قطع شد نگاه کردم دیدم لادن جون مامان مانی بود ... اون موقع صبح یعنی کار واجبی داشت ؟؟؟ بهش تماش گرفتم خنده لادن جون کلی معذرت که گوشی دست مانی بود و شماره تون رو گرفته بود

 

 

آخه پیاز خام خوردن داره جوجه 

آرشیدا

  92.3.5

بلا استثنا هر عصر که پیاز برا شام درست میکنم مغزش برای شماست ... این سری پیازه تند بود و حاضر نبودی نخوری هم ... همین طور که اشک از چشمت میاومد بهت میگفتم پیازش خوشمزه ستو با تکون سر به بالا و پایین سریع تاکید میکردی آره که مبادا ازت بگیرمش

بابا که اومد خونه و اون اشکت رو دیده به من میگه خب گناه داره اشکش در اومده... خب من چکار کنم

ای خدا از دست این دختر پیاز خور تازه بعدش هم دیگه نمیشه بوسش کرد و فشارش داد بس که بوی پیاز میده سبز

 

بچه پات رو توی کفش بزرگتر نکن

آرشیدا

آرشیدا

92.3.6

اولین بار که من دیدم 

ای وروجک این روز ها کارت شده پوشیدن صندل ها و رو فرشی های مامانی البته دمپایی کوچولو جق جقی های خودت رو خیلی وقته راحت میپوشی اما ازش عکسی نگرفته بودم

 

آرشیدا - آرشیدا کجاهی مامان

آرشیدا

92.3.10

عشق اینو داری که یک چیزی بندازی روی سرت من دنبالت توی اتاق ها بگردم و صدات کنم

آرشیدا آرشـــــــــیدا آرشـــــــــــــــــــــــــــــیدا کجاهی مامانی

آرشیدا

بابا کلی به این بازی هات میخنده وقتی داشت دنبالت میگشت میگفت پاهاش که اصلا پیدا نیست تو هم مثل وروجک ها هیچ تکونی نمیخوردی و سعی میکردی یواش پاهات رو هم قایم کنی

من میمیرم برای این خنده هات موقع پیدا کردنت

میدونم دلم برای تک تک این لحظه های با تو بودن تنگ میشه وقتی که بزرگ شدی و فقط این خاطراتت که من مرور میکنم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (42)

بابای آرشیدا
12 اردیبهشت 92 17:08
همسرعزیزم روزت مبارک و ممنون به خاطر همه مهربانی هایت و زحمت هات برا دختری



وای ممنونم عزیزم بوووووووووس

مامان پریسا
12 اردیبهشت 92 17:09
سلام زهره جون. ممنون عزیزم.
من بعد از چند روز تازه اومدم و دارم تاییدشون میکنم. شاید باشن. اما اگر هم نبود باز هم ممنونم عزیزم.میدونی این خنده واسه چیه؟


نمیدونم فدات بشم یه دفعه مورچه اومد به ذهنم که داشت برا پریسا میرقصید
مامان پریسا
12 اردیبهشت 92 17:20
وای این مورچه هم شده یه داستان دنباله دارهر روز باهاش یه داستان داریم.

نه... اون خنده برای اون کامنت بود که گفتی پر از بوسه شده. خوندمش خندم گرفتن


مامان پریسا
12 اردیبهشت 92 17:23
راستی زهره جون برای این اسباب بازی که مهره داره خییییییییلی مراقب باش که ارشیدا جون نذاره دهنش


نه قربونت برم مهره هاش درشته حالا بقیه عکس ها رو میگذارم ببین . خدا رو شکر خیلی وقته دیگه ندیدم چیزی دهنش بگذاره عزیزم . بازم ممنون به خاطر ذکر نکته ایمنی تون
مامان پریسا
12 اردیبهشت 92 17:33
کامنت پست قبلی.
اصلا ولش کن نگرد دنبالش. این شکلی بود:





ای مریم از دست تو
مامان سارا
12 اردیبهشت 92 18:04
19 ماهگیت مبارک فرشته ناز
هدیه هایی خوشگلتم مبارکت باشه عزیز دلم


ممنونم یه دنیا از مهربونیت که اینقدر بهمون سر میزنی دوست خوبم بــــــــــــوس
مامان آوينا
12 اردیبهشت 92 18:27
عزيزم روزت مبارك
واسه آرشيداي گلم


ممنونم عزیزم فرشته نازنینت رو ببوس
زهره مامان آریان
13 اردیبهشت 92 17:32
روزتون مبارک زهره جونم.


میسی قربون مهربونت
الينا گلينا
14 اردیبهشت 92 12:30
روزت مبارك مامان جون آرشيدا .حسوديم شد بابا اومده و تو نظرات بهت تبريك گفته .
شوخي بود


تماس تلفنی گرفت گفتم دارم وب آرشیدا رو آپ میکنم ... اومدم نظرات دیدم نظر عشقولانه داده خب برام
مامان کیانا
15 اردیبهشت 92 8:55
سلام . دوست عزیز ممنون که ما رو هم دعوت کردید ، خیلی دوست دارم مامانای نی نی وبلاگی رو از نزدیک ببینم ولی من ساکن دزفول هستم و چون دزفول سر کار می رم و مرخصی زیادی نمی تونم بگیرم تقریبا دیر به دیر به خونه بابام سر می زنم . شما آدرس و ساعت گردهمایی رو برام بفرست اگه تونستم بیام باعث افتخاره برام که زیارتتون کنم .


انشالله جور بشه و شما هم بیایید عزیزم
منا مامان الینا
15 اردیبهشت 92 9:25
روزت مبارک زهره جون
19 ماهگی دخملیمون هم مبارک

زهره جونم جریان اون قرار وبلاگی چیه عزیزم؟اگه با برنامه هام جور باشه حتما حتما سعی میکنم بیام
منم هستم

منتظرتون هستیم مهربونم
ستایش مهربون
15 اردیبهشت 92 10:01
ممنون عزیزم من به این مسابقه دعوت کردی اگر بتونم حتما شرکت میکنم


ساعت و زمانش رو بعد بهتون اعلام میکنم
لادن مامان مانی
15 اردیبهشت 92 12:23
سلام مامان آرشیدا جون . خوبین ؟ می خواستم ببینم اون پازلی که جدیدا برای دخترت گرفتی چیه ؟ ممنون . خوشحال میشم به وبلاگون سر بزنی .دخترت رو ببوس


عزیزم صفحه پازل رو از شهر اسباب بازی خریدم عکسش رو میگذارم بیا ببین
♥ مامان آمیتیس ♥
15 اردیبهشت 92 14:05
هدیه ها مبارک باشه عزیزم

آرشیدا جونو ببوس


ممنون خاله جونی
♥ مامان آمیتیس ♥
15 اردیبهشت 92 14:07
راستی اگه یه وقت این طرفا اومدین در خدمتتون هستیم

منم اگه اهواز بودم تو قرار وبلاگیتون میومدم


قربون مهربونت خوشحال میشم از نزدیک مهربونت رو ببینم
مامان ایناز
15 اردیبهشت 92 15:00
سلام گلم من موافقم لطفا برنامه بعدی پیغام کنید مرسی


عزیزم خبرت میکنم قرارمون جمعه هست
مامان ویهان
15 اردیبهشت 92 15:25
وای این دلبر چقدر باهوشه.قربون کاراش ودلبریاش .هر چقدر می گذره جیگرتر می شه


ممنون خاله نسیم جون ویهان جیگملی رو ببوس
سمان مامان آرشیدا
15 اردیبهشت 92 15:58
ای جونم کلمات جدیدش رو قربون.
انگلیسی با زبان اشاره یعنی چی؟
یهنی شما به انگلیسی میگی کلمه رو نشون میده یا شکلشو؟؟؟
آفرین به آرشیدای باهوش و زرنگ.
هزار تا بوسسسسسسس


سمانه جون یه سی دی داره baby singing time از روی اون یاد گرفته
مامان خورشيد
16 اردیبهشت 92 9:01
واي دلم باز شد اول صبحي.
ميگم دلت مي خواد بازي كني خوب برا خودت بخر چكار اين عروسك ما داري كه اينجور مشغولش مي كني.

خوبه بازم با اينهمه برنامه كه برا آرشيدا جونم مي چيني بازم انقدر خوش سليقه اي كه وقت مي كني و اينهمه هنر به خرج مي دي. دستت درد نكنه و نوش جونتون. البته نوش جونش ظاهرا به شما كه چيزي نمي رسه.


خب چکار کنم مامان خورشید جون .کودک درونم اینقدر فعاله که قابل کنترل نیست . بوس آره واقعا به زور من و شوهرم یکی یه ذره از ژله خوردیم بقیه شو خودش خورد و ما هم کلی خندیدیم . شاهین دیگه میدونه میگم دسر ژله داریم میگه به ما که نمیرسه (خنده)
لادن مامان مانی
16 اردیبهشت 92 9:01
سلام عزیزم حتما قرار وبلاگی رو میام اگه خبرم کنی خوشحال میشم.


حتما بهت خبر میدم دلبری
لادن مامان مانی
16 اردیبهشت 92 10:05
سلام عزیزم اگه ممکنه برای قرار وبلاگی حتما خبرم کن . ممنون . راستی متوجه نشدم منظورت از اعلام آمادگی توی پرسش و پاسخ چیه ؟


آخه توی پرسش و پاسخ اول اعلام کردیم
مامان امیرعلی جیگر
16 اردیبهشت 92 10:34
وای چه ژله خوشکلی.
ایکاش به جای جام از کاسه استفاده میکردی تا بچه بتونه با کله بره تو ژله.
امیر منم عاشقه ژله اس.
ولی مامانش حسو حاله این شکلی درست کردنشو نداره .


قربونت کاسه ژله اش معمولی بود قبل این ترتیب اون رو داده بود بوس
مامان کیانا
16 اردیبهشت 92 10:58
سلام . اسباب بازیهایی که برای آرشیدا می گیری خیلی خوب و آموزنده هستن . می شه لطف کنی و اسم دقیق پازل و بازی مهره ها رو برام بگی و البته آدرس جایی رو که گرفتی چون می خوام به خواهرم بگم بره برای کیانا بگیره . مچکرم عزیزم


عزیزم توی پستش مینویسم
مامانیه سپهر
16 اردیبهشت 92 11:02
سلام عزیزم. مرسی از اینکه شما پیشدستی کردین.اعلام آمادگی کردم.گلم.اون روز روز اسباب کشی مامانم ایناس. خونشون همون خیابون 13 کیانپارسه. درست روبروی پارک جوبی. تمام سعیم رو میکنم که بیام گلم.
راستی پازل و نخ مهره و از کجا برای آرشیدا جان گرفتین؟


سعی کن بیایی خوش میگذره
مامان آناهیتا
16 اردیبهشت 92 11:17
سلام نازین دختر ، چقدر با ذوق داری بازی می کنی .

خیلی ژله خوش رنگ شده . لطفا طرز تهیه رو بهم بگو عزیزم جمعه می خوام جاری مو پاگشا کنم خونمون کلاس بزارم .


قربونت طرز تهیه شو که گفتم (خنده)
مامان کیاوش
16 اردیبهشت 92 11:45
سلام عزیزم.ما هم برای قرار وبلاگی هستیم.


چه خوب منتظرتونم بوس
منا مامان الینا
16 اردیبهشت 92 12:31
سلام زهره جون
الهی من دوررررررررت بگردم آرشیدای عزیز خودم عاشششقتم گل خوشبوی مامانی

میدونی زهره جون چرا میگم عاشق آرشیدام چون هر وقت میام و عکسهاو مطالبی را که میذاری میخونم قشنگ متوجه میشم که چقدر این دخملی مودب و دوست داشتنی و از حالا معلومه دختر منظمیه و خلاصه بگم کللللن خانومیه این عسلی
یادمه یه بار یه عکس گذاشته بودی که یه گلدون شیشه ای رو گل میزتون بود و پیش خودم گفتم آفرین به آرشیدا که چقدر خوبه میدونه نباید بهش دست بزنه وگرنه میشکنه

وای زهره جون هزار ماشالا هزار هزار مشالا خدا حفظش کنه
منم همیشه دوست داشتم الینا یه دختری باشه مثل آرشیدا همینطور با هوش با حوصله با اسباب بازیاش بازی کنه همه چی را سر حوصله و برنامه بهش یاد بدم با هم بخندیم مادرو دختری شاد باشیم اما قسمت من و دخترم این نبوده ...

ببوسش حتما حتما و بهش بگو که از طرف خاله منا بوده



قربون مهربونت برم عزیزم واقعا دختر خوب و فهمیده ایه من ازش راضی ام تا حالا دست به چیزی نزده که بخواد خرابش کنه . انشالله الینا جیگمل هم زودتر خوب بشه بوس
منا مامان الینا
16 اردیبهشت 92 12:33
راستی لادن مامان مانی همکارم و دوست منه و هر روز با هم میایم و وبلاگ آرشیدا رو میخونیم و کلی از دخملی تعریف میکنم برای هم !

منم از اون پازل خوشم اومد اما کدوم شهر اسباب بازی زهره جون؟


ممنونم دلبر شما لطف داری . فروشگاه بزرگ شهر اسباب بازی کیان پارس پاساژ امام رضا
خاله نرگس
16 اردیبهشت 92 17:56
عزیزم قربون نگاهت به ژله بشم. حق داره مامانی عاشق باشه ها. تو عشقی آخه.
وای چه پازل خوشگلی مبارکت باشه عشقم.
تو هوای عاشق ها هم که می ری.


قبون این همه مهربونیت عزیزم
مامان پریسا
16 اردیبهشت 92 19:10
عجب ژله ایی دخترررررررررررررر

میگم همیشه از این اس ام اس بازی ها بکن تا کارات خوشمزه بشه

شوخی کردم. خودت ماشالله کد بانو هستی


آره دیگه این نتیجه همون اس اس ها بود که بهت میدادم گفتم خیلی خوشمل شده و ...
الينا گلينا
17 اردیبهشت 92 9:13
آفرين به اين مامان خوش سليقه و كدبانو عجب ژله اي


ممنونم مهربونم بوس
بابی آرشیدا
17 اردیبهشت 92 12:47
عاشق ژله خوردنتم بابایی!


میسی باباهی ما هم عاشق توییم 10000 تا بوس
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
17 اردیبهشت 92 23:31
ای جان چه صفحه پازلی.عاشقش شدم.مثل فرش میمونه چه بامزه آرشیدا جونمم وسطش نشسته و مشغول شده.
اسباب بازاش خیلی جالب بود.من و نرگس جون میخواییم بریم نمایشگاه کتاب میتونیم از گلدونه این مهره ها رو بخریم.
آرشیدا گلی با چه دقتی داره مهره ها رو نخ میکشه
به به عجب ژله ای چه رنگارنگه.بسی دلمان خواست و از دیدن عکس محزون گشتیم
زهره جون خواهر هر عکسی به دست رسید نذار تو سایت بعضیا جنبه ندارن به به میبینن دست و پاشون شل میشه


قربون مهربونت قابل شما رو نداره فدات بشم . این فوق العاده ست کاشکی منم با شما بودم :-( تو بیا خونمون بزرگتر و خوشمزه ترش رو برات درست میکنم قربونت بوس بوس
سمان مامان آرشیدا
18 اردیبهشت 92 1:54
چه اسباب بازی جالبی. وای چه ژله خوشگل و خوشرنگی. آرشیدای منم خیلی ژله دوست داره. یعنی تنها چیزیه که با اشتها میخوره. آخه خیلی بدغذاست.
مامان آریام
19 اردیبهشت 92 8:22
ای جیگر طلای خاله با اون اداهات دوستت دارم خوشگل خانوم


ممنونم آریان نازم رو ببوس
دخمـــلی شکلکــــــــــــ
22 اردیبهشت 92 3:13
نه گلم
فقط اگه با موس بکشی آره
من انتخاب متنم قفله
اگه کلیک راستم قفل بود روزی 9000 تا کاربر میان نوشابه اونجا باز میکنن میرن


از دست تو مامان شیطون
مامان خورشيد
22 اردیبهشت 92 14:13
واي قربون چشمهاش كه انقدر مي تابه.
حرف زدنش هم كه نگو چه خبره تند تند پيش ميره.

يعني تو مدرسه هم بچه ها رو سر كار آموزشي مي ذاشتيا

اون بستني هم نوش جونت مامان نمونه و دوست داشتني.


دقدقا یه جورایی آره . ممنون از مهربونی خودته مهربونم (بوس)
مامان آمیتیس
25 اردیبهشت 92 4:45
مامان بردیا
6 خرداد 92 18:27
به ما هم سر بزنین.تا با اجازه لینکتون کنم.
مامان کیاوش
7 خرداد 92 12:07
ما خیلی دلمون براتون تنگ شده.خب چیکار کنیم حالا؟!
خاله نرگس
8 خرداد 92 6:40
قربون برج ساز کوچولو بشم من. شما مهندسیت حرف نداره وای شستشو رو ببین. خوب بشورش عزیزم.
منا مامان الینا
11 خرداد 92 11:36
ای جانم آرشیدای برج ساز خوشششششکل خودم میبینم که جدیدا خانومی یاد گرفته زنگ میزنه فوت میکنه!!! ببوسش دخملیم رو